• ایران
  • 6th October 2024

مسأله ‏ی استثمار و تبعیض قومیتی، و ظهور فاشیسم

برای دانلود نسخه پی دی اف، اینجا کلیک کنید.

مسألهٔ استثمار و تبعیض قومیتی، و ظهور فاشیسم

 

«کسی که نمی‌خواهد از کاپیتالیسم حرفی بزند، دربارهٔ فاشیسم نیز باید سکوت پیشه کند

ماکس هورکهایمر

 

تعریف و تعیین حدود فاشیسم و ارائهٔ مفهوم فرمول‌بندی شده از آن حقیقتاً دشوار است. و این نه به آن سبب است که از رؤیت تجلّی آن در زمان عاجزیم و یا صوَر بروزش آنچنان متکثر است که نمی‌توان در آن‌ها وجه اشتراکی یافت. اتفاقاً برعکس! آنچه فاشیسم را آشنا می‌نماید، حلقهٔ مشترکِ نظام‌های فاشیستی تاریخ است. ظهور دیکتاتوری بی‌رحم و خونخوار که با دستگاه عظیم پروپاگاندایش به بازتولیدِ تعلقِ خاطری جزم‌اندیشانهْ به یک هویت اجتماعی چنگ زده است. اما پرسشی عمیق که تبیین فاشیسم را ممکن می‌سازد در این میان مغفول است. فاشیسم چگونه متولد می‌شود؟

نمی‌توان برای فهم مقوله‌ای چنین انضمامی و چندعاملی تنها به بررسی بروزهای متأخر آن در سطح خیابان اکتفا کرد. در مواجه با یک پدیدهٔ فرهنگی می‌بایست، نهادها و ساختارها و برساخت‌های اجتماعی از یک سو، و شرایط فضا_مکانی سوژه‌ها و تجربه زیستهٔ آنان در نسبت با امکان‌های ابژکتیو مستقر در محیطْ از سوی دیگر، توأمان بررسی شود. به زعم نگارنده هر جنبشی فارق از سویه‌های ارتجاعی و یا مترقی خود، از تصادم سلطهٔ ایجاباتِ محیطیِ تحمیل شده، با ارادهٔ تغییرِ وحدت یافته از سوی سوژه‌های ذیلِ سلطه حاصل می‌شود.

به عبارت دیگر آنچه در میان خیابان و اعتراضات و یا گپ‌وگفت‌های روزمرهٔ تودهٔ مردم، بوی فاشیسم می‌دهد تنها هشداری برای پیگیری و تقابل با ریشه‌های آن است و نه سوژه‌ای برای سرکوب و امحای بروز آن. فاشیسم در خانه‌هایمان متولد می‌شود. در اتاق خواب، مدرسه، دانشگاه و شهر. در روستاها و حلبی آبادها. فاشیسم حول عزمی برای تغییر تبلور می‌یابد که تحت سلطهٔ پروپاگاندای ثروت و جبر محیط ] که متعاقباً به آن خواهیم پرداخت[، سویه‌های رهایی بخش خود را از دست داده است.

حال ناظر به این برهم کنش میان ایجابات محیطی (تبعیض قومیتی، استثمار، اختلاف طبقاتی و صورت‌های فضا_مکانیِ شهری و روستایی) و خودگردانی1 سوژه‌های خواهانِ تغییر، می‌توان تا حدی منشأ سویه‌های فاشیستی جنبش‌های موجود در ایران را توأمان با در نظر گرفتن ظهور جهانی نژادپرستی و فاشیسم در سایر کشورها، با توسّل به دو مفهوم کاپیتالیسم و قومیتْ تبیین نمود.

اما پیش از هر چیز می‌بایست آنچه فاشیسم به مبارزه می‌طلبد را شناسایی کرد. پرداختن به اینکه فاشیسم در تقابل با چه چیزی اذهان مردم ستم‌دیده را تصاحب می‌کند و چنان انسجامی در بدنهٔ خود پدید می‌آورد که هر جنایتی از خلال آن ضروری و موجَّه به نظر می‌رسد، برای فهم سازوکار تولد فاشیسم ضروری است.

فاشیسم به لحاظ صوری (که به چرایی صوری بودن آن خواهیم پرداخت) خود را در برابر لیبرالیسم ترسیم می‌کند. «در برابر ایده‌های 1789، در برابر اومانیسم و صلح طلبی سست عنصر، در برابر عقل گرایی غربی، فردگرایی خودخواهانه، وانهادن ملت و حکومت در تنازع منافع گروه‌های اجتماعی مختلف، در برابر نوعی تساوی جوییِ انتزاعی، نظام حزبی، بزرگ شدگی بی تناسبِ اقتصاد، تکنولوژی پرستی و مادی گرایی2 فاشیسم خود را ناجی خلقی می‌نماید که ذیل سلطهٔ سرمایه و سنگینیِ ملال آورِ مراتب بروکراتیکِ عقلانیِ حاصل از آنْ به زانو درآمده است. فاشیسم، به زعم مارکوزه، با تکیه بر 3 اصل اساسی، رهایی انسان را از جور لیبرالیسمْ صورت‌بندی می‌کند.: قهرمان سازی انسان‌ها، طبیعت گراییِ خردستیزانه و کل گرایی.

قهرمان سازی در مواجه با جهان عقلانی و مکانیکی، به مثابهٔ واکنشی اجتماعی در راستای معنا دادن و مفهوم پردازی حول پدیده‌های مصنوع انسان، بستری را فراهم آورد تا خوانشی اساطیری از طبیعت ممکن شود. «طبیعت به منزلهٔ یک بُعد اصالتی اسطوره‌ای (چیزی که جفت مفهومِ خاک و خون آن را به دقت توصیف می‌کند) دریافت می‌شود که خود را در همه چیز به منزلهٔ بعدی پیشاتاریخی تعریف می‌کند، با چیرگیِ دگرگون کننده‌ای خود در حقیقت پیش از هر چیز تاریخ بشری را آغاز می‌کند3 این طبیعت اساطیری که از خاک و خون برآمده، با توسّل به مفاهیمی چون میهن و تبار، هویتی اجتماعی خلق می‌کند که به سبب بن اصیل و حقیقی خود (طبیعت اسطوره‌ای) قدسی و بسیار محترم تلقی می‌شود. حال این هویت اجتماعی که لوازمِ ادغام افراد در خود را دارد، نیاز خود به نظریه‌ای جهت تنظیم افراد در این گروه اجتماعی را با بسط و شرح مفهومی تحت عنوان کل گرایی مرتفع می‌سازد. «کل در اندام بندیِ ارگانیکش، واقعیتی ازلی است: اندام‌ها در خدمت کل هستند، کلی که به مثابهٔ قانون فرادست آنان است: اندام‌ها در خدمت کل هستند، کلی که به مثابهٔ قانون فرادست آنان است، اما این اجزا بر اساس خودقانون‌مندیِ اندامی خود به کل خدمت می‌کنند...، به ترتیبی که تعین یافتگی شخصی و اهمیت شخصیتِ این اجزا بر حسب میزان مشارکت آن‌ها در کل محقق می‌گردد4

در طی این فرآیند سوبژکتیو، عزمِ سرکشانهٔ سوژه‌ها برای تغییرْ که از فقر، نابرابری و فقدان معانی انسانی در ساختار سرمایه منتج می‌شود، به واسطهٔ ایجابِ محیطیِ تبعیضِ قومیتی، ادغامی شدید و جزم اندیشانه در یک گروه اجتماعی را سبب می‌شود. تبعیض قومیتی که تحت عنوان زبانِ ملی گراییِ دولتی و با هدف انطباق بیشتر با استاندارد سیاسی جهانی ] و نتیجتاً وصول به عضویتی موجه در صحنه رقابتی امپریالیسم جهانی[و با رویکردی فاشیستی بر گروه‌های قومیِ ذیل یک حاکمیت اعمال می‌شود، خود منجر به پدیدار شدن سویه‌های فاشیستی و نژادپرستانه در گروه‌های مخالف می‌گردد. زبانِ ملی گرایی دولتی سیاستی است که به تبع آن زبان (و هویتی) به عنوان زبان رسمی یک مختصات جغرافیایی قرارداد می‌شود و این تنها آغاز کار است. «این زبان که منافع دولت‌های قدرتمند و بزرگ را مدنظر قرار می‌دهد، زبانی است که به تاریخ ملی و جهانی تعلق دارد و باید آن را مدحی در ستایش از آخرین فاتحان دنیا دانست، چراکه در پشت این زبان ساده و سربسته، زبانی که به ازخودبیگانگی‌ها ظاهری قابل پذیرش می‌دهد، یک ایدئولوژی غالب نهفته است که هدف اصلی آن ارزش دادن به دولت‌های ملی در برابر هر گروه یا جنبش مخالفی است».5

بررسی ردپایِ این ادعا در دنیای امروز دشوار نیست. در ایران، شکافی محسوس بین هویت‌های ایرانی_اسلامی، پان ایرانیست ها، پان‌ترک ها و پان کردها رؤیت می‌شود. فشار اقتصادی که کردها و اعراب جنوب ایران را از پای درآورده است در سیستان و بلوچستان و در حاشیه کلان شهرهایی چون تهران و تبریز نیز دیده می‌شود، اما آن چیزی که در میان هواداران باشگاه فوتبال تراکتورسازی تبریز شعار «مرگ بر فارس» و در دی 96 شعار «رضاشاه روحت شاد» را حاصل می‌شودْ نه تنها فقر، بلکه تابع پنهان سازوکارِ شهر و کشور نئولیبرال، و متبوع آنْ توزیع نامتوازن ثروت و تبعیض قومیتیِ منتج از آن است. شهر و کشوری که با محور سرمایه و برای تولیدْ فُرم می‌گیرد، غایت خود را نه در خدمات عمومی و رفاه برای شهروندان، بلکه در افزایش سود و فراهم آوردن امکان‌های انباشت برای طبقات فرادست تعریف می‌کند.6 همین امر تمرکز امکانات در کلان‌شهرهای را رقم می‌زند و دو تجربه زیستی کاملاً متمایز شهری_روستایی را پدید می‌آورد که به زعم مارکوزه در طول همان طبیعت گرایی خردستیزانه فاشیستی نوعی قدسی سازی حول دهقانیت شکل می‌گیرد و کلان‌شهرستیزی فزونی می‌یابد.

از سوی دیگر، پروپاگاندای سهمگینِ دستگاه‌های تبلیغاتی در داخل و خارج از کشور، هر یک بر هویتی اجتماعی چنگ زده و تلاش دارند تا آن را محوری برای تبلور و همزمان انحطاطِ اراده تغییر و بهبود قرار دهند. از صدا و سیمای ملی که هویت ایرانی_اسلامی را اولویت قرار می‌دهد تا رسانه‌های خارج از کشور همچون «منوتو» که تاریخ اساطیری تمدن 2500 ساله را مفهوم پردازی می‌کند، هر دو در یک همدستی پنهان بر متلاشی ساختن تودهٔ مردمی به گروه‌های اجتماعی متنازع ممارست می‌ورزند. در اینجا رجوع به نقل قولی از ماکس هورکهایمر که در آغاز متن آورده شده است به مداقه بیشتر کمک می‌کند. نمی‌توان فاشیسم را نقد و یا حتی فهم کرد بی آنکه نقش کاپیتالیسم و نفع آن را در تولد فاشیسم به روشنی تبیین کرد. علاوه بر همهٔ این‌ها، این باور که تحقق یک نظام فاشیستی و کاپیتالیستی به صورت همزمان متناقض است نیز صحیح نیست. ظهور پدیدهٔ ترامپ با بدنهٔ کارگری گسترده و با گرایشات و مواضع فاشیستی عریان در آمریکا سندی بر رد این مدعاست.

اما نمی‌توان به نفع کاپیتالیسم در ظهور فاشیسم اشاره کرد و به سبب پرهیز از اطناب کلام به تبیین آن نپرداخت.

تنها راه رهایی توده تحت استثمار در اتحاد و تحقق توأمان حقوق از دست رفته آنان آن هم در شرایطی است که همگان منتفع شوند. گروه‌های اجتماعی رادیکالیزه‌شدهٔ منفک از یکدیگر، آن هم در حالی که دائماً در نزاع‌اند، بستری مناسب را برای استثمار خود فراهم می‌آورند. از این رو، می‌توان این انشقاق توده به گروه‌های کوچک‌تر و تاکید هر یک بر تحقق صرفاً حقوق خود را به نوعی، تصعید فردگرایی از سطح افراد به سطح گروه‌های اجتماعی دانست که پدیده‌ای بسیار مخرِّب و در راستای منافع کاپیتالیسم تلقی می‌شود. چراکه در این حالت، توده ستم‌دیده به جای هم‌رأیی با گروه افقی اقتصادی خود و پیگیری منافع طبقاتی، در گروهی عمودی ادغام می‌شود که در طول مبارزه برای آن، منافع فرادستان آن گروه اجتماعی تأمین شده و منافع فرودستان گروه بیش از پیش به یغما می‌رود.

1. Self-governance

 

2. نبرد در برابر لیبرالیسم در برداشت توتالیتر از حکومت، هربرت مارکوزه، مهدی تدینی

 

3. همان

 

4. ارنست کریک، فیلسوف و نظریه‌پرداز حزب نازی

 

5. قوم‌شناسی سیاسی، رولان برتون، ناصر فکوهی

 

6. زندگی روزمرهٔ فرودستان شهری، علیرضا صادقی

 

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه