• ایران
  • 12th October 2025

میان هجرت و تبعید

برای دانلود نسخه پی دی اف، اینجا کلیک کنید.

میان هجرت و تبعید: جنگ و مناسک تطهیر (در) اروپا

سامان مهدور

۱.

در ششمین روز تجاوز نظامی اسرائیل به ایران، جمله‌ای از صدراعظم آلمان فریدریش مرتس منتشر می‌شود: «این کار کثیفی است که اسرائیل برای همة ما انجام می‌دهد.»[1] این پرسشی است از همة کسانی که در خود  اتصالی با آلمان می‌یابند: آن کار کثیف برای من، به‌میانجی من، به‌رغم من یا علیه من انجام می‌شود؟ نقش «من» در تقسیم کار میان اسرائیل و «همة ما» چیست؟ دانشجویان، کارگران، روزنامه‌نگاران، پناهندگان، و سیاست‌مداران هرکدام پاسخی دارند. و در میان همة این گروه‌ها: ایرانیان - ایرانی-آلمانی‌ها، مهاجران موقت و پناهندگان که ماه‌ها به‌دشواری از طریق آبها و جنگل‌ها و کوه‌ها و زندان‌ها به آلمان رسیده‌اند- باید تصمیم بگیرند. موشک‌های اسرائیلی قبل از بمباران خاک ایران به رؤیای شیرین کسانی حمله می‌کنند که می‌خواستند خود را به‌طریقی «از منجلاب خاورمیانه نجات دهند» و زندگی‌های «عادی» برای خود بسازند. حالا همه باید دربارة خاورمیانه، ایران، اسرائیل و فلسطین فکر کنند.

۲.

امروز «ضد یهودستیزی» (Anti-antisemitism) از معدود دلالت‌های سیاست در آلمان است.[2] در جامعه‌ای که به‌ندرت اثری از پرچم کشور در خیابان‌ها و شهرها پیدا می‌شود و با وسواس خود را از فرهنگ و تاریخ آلمانی و هرآنچه اثری از «مفهوم شیطانی» ملی‌گرایی و آلمانی‌بودن دارد، تهی می‌کند، آنچه می‌تواند معنایی برای سیاست خلق کند نفی یهودستیزی است.[3] فریدریش مرتس می‌گوید: «مشکل یهودستیزی در آلمان یک مشکل وارداتی است.» آن ماشین جنگی غربی که خود را برای چند دهه وقف نابودی دشمنان اسرائیل کرده، حالا با پیامدهای عملی سیاست‌های خود در خاورمیانه روبرو می‌شود. میلیون‌ها نفر از خاورمیانه به اروپا مهاجرت می‌کنند و موجب «بحران مهاجرت» -این بحران نمادین اروپا- می‌شوند. گویی تاریخ یهودستیزی آلمانی از لوتر تا هیتلر یک واقعیت انحرافی است که منشأ آن را باید در بیرون از اروپا جستجو کرد. سارا احسان نویسندة ساکن آلمان دربارة پدری می‌نویسد که از دخترش می‌خواهد دیگر از فلسطین طرفداری نکند، زیرا «[نباید] آنها از اسرائیل به اینجا برگردند.» اما اینکه یهودستیزی پدیده‌ای میان یهودیان و اروپاییان است، اینکه نابودی یهودیان آرزوی دوهزارسالة جهان مسیحی و برنامة عملی دولت‌های مدرن اروپایی بوده، فراموش می‌شود. سرانجام، ضدِ یهودستیزی به آغوش متفکر منفورش کارل اشمیت باز می‌گردد تا بتواند دوگانة دوست-دشمن را وارونه کند: سیاست عبارت است از نفی اصل شر یا همان دشمنانِ «نا-دشمن» (اسرائیل) که پیوسته می‌کوشد خود را به‌مثابه یک اصل منسجم ایجابی تعریف کند تا ریشة شر به بیرون از جهان مسیحی منعکس شود. در اینجا با مفهومی مناسکی از «تطهیر» سروکار داریم که وسواس‌گونه می‌کوشد فضیلت اخلاقی و اجتماعی را در قلمرو سلطه‌گر حفظ کند. معنای کار کثیف همین معادلة مناسکی است.[4] کشف «آلودگی درونی» به یک دوگانة خارجی نیاز دارد: مهاجری که با حضور منفی خود مسئولیت شرم تاریخی اروپا را بر عهده بگیرد و مهاجر دیگری که از طریق تعریف تمایز، ماهیت و گسترة دستة اول را محدود و متعیّن کند. جنگ، نمایش انتقال این مسئولیت اخلاقی از اروپا به خاورمیانه است. بمباران غزه تا تهران، نمایش نمادین رستگاری اروپا از گناه نخستین نسل‌کشی یهودیان است. به‌همین دلیل مسئلة ایران در آلمان -حتی در میان ایرانی‌ها- همچنان «مسئلة یهود» است و موقعیت پیچیدة مهاجرین ایرانی در آلمان را تنها از طریق مسئلة یهود می‌توان فهمید. فیگور آشنای فعال سیاسی ایرانی-آلمانی در پاسخ به این مسئله ظاهر می‌شود؛ در قامت رهبران احزاب و مدیران رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران و همة کسانی که در مواقع ضروری «نظر مردم ایران» را اعلام می‌کنند.

صبح روز اول تهاجم اسرائیل، روزنامه‌نگار مشهور ایرانی-آلمانی در پادکست صبحگاهی رادیو و تلویزیون آلمان[5] حاضر می‌شود: «مردم ایران دیدگاه‌های مختلفی [دربارة حملة اسرائیل] دارند… گروهی خوشحال شده‌اند و بعضی دیگر -که طرفدار فلسطین هستند- از این حمله ناراحتند ولی در مجموع طبق نظراتی که می‌خوانم می‌توانم بگویم هشتاد یا نود درصد مردم خوشحالند.» و سردبیر ایرانی-آلمانی نشریة عمومی یهود[6] که مهمان ثابت برنامه‌های تلویزیونی آلمانی دربارة ایران است، در روز ششم جنگ می‌نویسد: «دکترین حکومتی ایران نابودی موجودیت صهیونیسم است. اما در مقابل اسرائیل به‌دنبال بازگشت به زمانی است که روابط نزدیکی با ایران داشت. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور (Exile-Iranian) از دولت یهودی پشتیبانی می‌کنند.»[7] این دو مورد نمونه‌هایی از صحنه‌آرایی رسانه‌های اروپایی هستند: تصاویر رعب‌آوری از تهدید وجودی اسرائیل، اضطراب یهودیان اروپا از حملات تروریستی مسلمانان و دولت ایران و گسترش بحران یهودستیزی در جهان.

در سایة این فشار رسانه‌ای، ایرانیان ساکن غرب حضور پررنگی در تظاهرات ضد نسل‌کشی ارتش اسرائیل ندارند. اگر هم اعتراضی هست، آنها تلاش می‌کنند تمایز خود و حامیان فلسطین را روشن کنند. در اعلامیه یکی از این معدود تجمعات کوچک، بدون هیچ توضیحی فقط یک عبارت «نه به جنگ» روی پس‌زمینة سفید نوشته شده و در گروه‌های تلگرام تأکید می‌شود: «بدون هیچ شعار سیاسی و پرچم.» تصاویر اندکی که منتشر می‌شود به تظاهرات اشباح می‌ماند؛ با کاغذهای سفید و نوشته‌های «نه به جنگ» در دست، در سکوت کامل، و با صورت‌های کاملاً پوشیده‌شده؛ با چنان دقّتی که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را با «چپ‌ها و عرب‌ها» اشتباه بگیرد. تمایز ایرانی-عرب بسیار کلیدی است و به میانجی اسطوره محقق می‌شود: افتخار پایان تبعید اول یهودیان به دست ایرانیان، نابودی ایران به دست اعراب مسلمان و نوستالژی استر و مردخای.[8] احضار این روایت‌های مغشوش نه فانتزی یک دیاسپورای دلتنگ است، نه نوستالژی هویت‌گرای ایرانی؛ بلکه پدیده‌ای منحصر به ایرانیان ساکن غرب است. جامعة ایران باید استثنای خاورمیانه باشد و این تمایز معیار شناخت دوستان و دشمنان است، و شناخت اسرائیل، که دشمنِ دشمنِ این موجود استثنایی است. او هم محصول ماشین جنگی غرب است، هم قربانی تناقض آن. او به‌واسطة مفهوم «تبعید» دربارة خود می‌اندیشد. تبعید است که می‌تواند خویشتن او را از خانه-وطن متمایز (و مبرّا) کند. این فراخوان الهیات تبعید و دیاسپورا است.

 

 

صبح روز اول تهاجم اسرائیل، روزنامه‌نگار مشهور ایرانی-آلمانی در پادکست صبحگاهی رادیو و تلویزیون آلمان حاضر می‌شود: «مردم ایران دیدگاه‌های مختلفی [دربارة حملة اسرائیل] دارند گروهی خوشحال شده‌اند و بعضی دیگر -که طرفدار فلسطین هستند- از این حمله ناراحتند ولی در مجموع طبق نظراتی که می‌خوانم می‌توانم بگویم هشتاد یا نود درصد مردم خوشحالند.» و سردبیر ایرانی-آلمانی نشریة عمومی یهود که مهمان ثابت برنامه‌های تلویزیونی آلمانی دربارة ایران است، در روز ششم جنگ می‌نویسد: «دکترین حکومتی ایران نابودی موجودیت صهیونیسم است. اما در مقابل اسرائیل به‌دنبال بازگشت به زمانی است که روابط نزدیکی با ایران داشت. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور (Exile-Iranian) از دولت یهودی پشتیبانی می‌کنند.» این دو مورد نمونه‌هایی از صحنه‌آرایی رسانه‌های اروپایی هستند: تصاویر رعب‌آوری از تهدید وجودی اسرائیل، اضطراب یهودیان اروپا از حملات تروریستی مسلمانان و دولت ایران و گسترش بحران یهودستیزی در جهان.

 

۳.

ایرانیان بیرون ایران معمولاً «دیاسپورای ایرانی» خوانده می‌شوند، بی‌آنکه به ریشه‌های الهیاتی این مفهوم توجه شود. دیاسپورا اسطورة تأسیس هویت یهودی است و کاربرد آن در جهان معاصر، بی‌توجه به فهمی از تاریخ نجات یهودی که در این واژه متراکم شده است، می‌تواند موجب یک سردرگمی بزرگ شود. واژة دیاسپورا[9] به‌معنای پراکندگی و تفرّق برای اولین بار در ترجمة یونانی آیة ۲۸:۶۴ کتاب تثنیه به‌عنوان مجازات تبعید از سوی یهوه به‌کار رفته است؛ یعنی توسط مترجمانی که خود را به‌عنوان دیاسپورای یونانی‌زبان یهودی ادراک می‌کردند. در اینجا سخن از اسارت و تبعید اهالی یهودا به بابل توسط نبوکدنصر دوم شش قرن قبل از میلاد است. کتاب ارمیا وعده می‌دهد گروه اول تبعیدیان رستگار می‌شوند و در آخرالزمان بازخواهند گشت، اما بقیة یهودیان که در سرزمین یهودا باقی ماندند زندگی پررنجی در دیاسپورا خواهند داشت. دور شدن از اورشلیم در تجربة یهودیان عهد باستان به‌معنای برکنده‌شدن آنها از ریشه‌هایشان در سرزمین مقدس (صهیون) بود. در اینجا معادله‌ای میان خدا و قوم برقرار است: گناه در سرزمین مقدس متناظر است با دیاسپورا در سرزمین نامقدس. با این حال، ارمیا به یهودیان وعده می‌دهد، سرانجام روزی دیاسپورا به پایان خواهد رسید و این نجات حتی برتر از داستان خروج قوم اسرائیل از سرزمین فرعون است.[10] این امید را نباید با پروژة غربی صهیونیسم ملّی در سرزمین فلسطین اشتباه گرفت. ایدة یهودی نجات مبتنی بر این باور است که یهودیان در سراسر جهان پراکنده شده‌اند. تاریخ یهودی در دینامیک دو نیروی متضاد به‌پیش می‌رود: میل به بازگشت و فراموشی خانه. مفهوم دیاسپورا رشتة ضعیفی میان این دو نیرو برقرار می‌کند: یهودی می‌خواهد به خانه برگردد، اما می‌داند که راه را فراموش کرده و باید تا ظهور منجی منتظر بماند. صهیونیسم ملّی این رشتة ضعیف را پاره می‌کند، زیرا دیگر نمی‌خواهد به این فراموشی ادامه دهد؛ و ادامة این داستان را همه می‌دانیم. دیاسپورا نمی‌تواند در نسبت با خانه‌ای که مختصات جغرافیایی دارد و رازآلودگی خود را از دست داده‌است، یهودی بماند. در دولت اسرائیل نهادی به‌نام «وزارت دیاسپورا» وجود دارد که در صفحة رسمی خود، مأموریتش را «تقویت ارتباط دولت اسرائیل با یهودیت جهانی» اعلام کرده است. عبارت استفاده شده در این تعریف، دیاسپورای یهودی است، نه دیاسپورای اسرائیلی؛ این تمایز را باید جدی گرفت. نهاد ناآرامی در تجربة دیاسپورا است که بدون درونی‌کردن تاریخ نجات، در هیأت جنگ و تخریب آخرالزمانی در تاریخ ظاهر می‌شود. صهیونیسم از خانه، تبعید و تعلّق اسطوره‌زدایی می‌کند. دیاسپورای اسرائیل نمی‌تواند وجود داشته باشد، زیرا تجربة دیاسپورا تنشی درونی در ارتباط فرجام‌شناختی با مکان مقدس است و صهیونیسم ملّی وانمود می‌کند وجودش بدون این تنش درونی ممکن است.

 

 

دیاسپورا اسطورة تأسیس هویت یهودی است و کاربرد آن در جهان معاصر، بی‌توجه به فهمی از تاریخ نجات یهودی که در این واژه متراکم شده است، می‌تواند موجب یک سردرگمی بزرگ شود. واژة دیاسپورا به‌معنای پراکندگی و تفرّق برای اولین بار در ترجمة یونانی آیة ۲۸:۶۴ کتاب تثنیه به‌عنوان مجازات تبعید از سوی یهوه به‌کار رفته است؛ یعنی توسط مترجمانی که خود را به‌عنوان دیاسپورای یونانی‌زبان یهودی ادراک می‌کردند.

 

بحران ناخواسته‌ای که در ساخت دولت اسرائیل دربارة مفهوم دیاسپورا پدید آمده است، می‌تواند در همة کاربردهای مدرن غیریهودی این مفهوم به‌شکلی بغرنجی تکثیر شود. ساخت مفهوم مدرن دیاسپورا مستلزم سکولار کردن مفهوم «خانه»، یعنی خارج‌کردن آن از ظرف یهودی-عرفانی‌اش است. دیاسپورای ایرانی تجسد بحرانی است که با حلول ناخودآگاه مفهوم تبعید یهودی در نوستالژی خانة ایرانی ایجاد شده است. پرستو فروهر در مناظره‌ای در رسانة اشپیگل می‌گوید: «آلمان برای ربع قرن خانة من بود، اما [پس از جملة «کار کثیف» مرتس] ناگهان دنیای من به لرزه درآمده است.» فروهر می‌پرسد: «او و ایرانیان در تبعید دیگر چطور می‌توانند خود را متعلق به اینجا بدانند؟»[11] این پرسشی است که احتمالاً بسیاری از ایرانیان ساکن آلمان در روز ۱۷ ژوئن از خود پرسیده‌اند. مخاطب تیزبین فروهر فوراً پاسخی برای این سؤال پیدا می‌کند و در واکنش به مجری برنامه در توییتر عکسی از داریوش فروهر و بقیة اعضای کابینة بازرگان در کنار یاسر عرفات منتشر می‌کند و می‌نویسد: «هنرمند شما یک ضدیهودی‌زاده است که در چنین خانواده‌ای آموزش دیده است.» کسی دربارة سرنوشت آن خانواده نمی‌پرسد، زیرا جنگ واژه‌ها را از حافظه‌شان تهی کرده است. کلماتی که فروهر به‌کار می‌برد -خانه، تبعید و تعلّق- دیگر به‌کار نمی‌آیند: خانه چیست؟ تبعید از کجاست، و تعلّق به کجاست؟ بعد از جنگ، پرسش‌هایی که قرار بود معنای «ما»ی بیرون مرز را روشنتر کنند، دیگر پاسخی ندارند؛ نه خانه، نه تبعیدگاه.

 

 

تاریخ یهودی در دینامیک دو نیروی متضاد به‌پیش می‌رود: میل به بازگشت و فراموشی خانه. مفهوم دیاسپورا رشتة ضعیفی میان این دو نیرو برقرار می‌کند: یهودی می‌خواهد به خانه برگردد، اما می‌داند که راه را فراموش کرده و باید تا ظهور منجی منتظر بماند. صهیونیسم ملّی این رشتة ضعیف را پاره می‌کند، زیرا دیگر نمی‌خواهد به این فراموشی ادامه دهد؛ و ادامة این داستان را همه می‌دانیم.

 

۴.

در هستة تجربة تبعید-هجرت یک تضاد بنیادین وجود دارد: پرسش عرفان یهودی این است که «خانه کجاست؟»، اما پرسش عرفان ایرانی-اسلامی این است که «خانة دوست کجاست؟». ایران زمین مقدس نیست، آن سرزمین موعودی نیست که از آن «تبعید» شده‌ایم و نجات آخرالزمانی در بازگشت به آن باشد. عرفان ایرانی-اسلامی، ادراکی خطی از مکان (زمین) دارد و تصویری از انسان ارائه می‌کند که پیوسته در حال هجرت و عبور از مرزهاست و سرانجام با گذر از کوه کیهانی-رستگاری‌شناسانة قاف نجات پیدا می‌کند. در تجربة هجرت، گسستی میان خویشتن و خانه وجود ندارد. خانه و خود همواره درهم‌آمیخته‌اند و رفتن از زمینی به زمین دیگر نمی‌تواند خود را از خانه تهی کند. فرجام‌شناسی زرتشتی-شیعی نظریه‌ای نه دربارة نجات «در تاریخ»، بلکه دربارة نجات «از تاریخ»، نه دربارة «زمین»، بلکه دربارة «زمان» است. ما در حافظه و فرهنگ‌مان نظریه‌ای دربارة تبعید و بازگشت نداریم که معنای مشخصی برای وجود جمعی بیرون مرزها تعیین کند. شرقی سرگشته در برابر سنت خویش و ناتوان از درک نسبت خود با زمین، به جعل روایت تبعید خود دست می‌زند، اما او نمی‌تواند تناقض مفهوم یهودی تبعید را تحمل کند. تقلید ناخواسته از الگوی یهودی تبعید، ایرانیان پراکنده در غرب را در میانة «سرزمینی که مقدس نیست» و «نجاتی که در بازگشت جغرافیایی نیست» گرفتار کرده است. تنها یک دال تهی از مفهوم تبعید -اسطورة سرزمین گمشده- باقی مانده که نقطة کانونی ارجاع خود را انکار می‌کند، زیرا «آن سرزمین آلوده شده است»؛ آنجا باید ویران شود تا او بتواند در بیرون، وجود معناداری داشته باشد. جنگ است که می‌تواند این تناقض را افشا کند.

 

 

[1] "Das ist die Drecksarbeit, die Israel macht für uns alle." (17.06.2025)

[2] کمیتة نفی یهودستیزی و هولوکاست (IHRA) یهودستیزی را به‌معنای «هرگونه ابراز تنفر از یهودیان» تعریف می‌کند که در هر شکلی از جمله نفرت از «مؤسسات جمعی» (بنابراین دولتی-نظامی!) یهودیان بروز پیدا کند. عبارت مشهوری از سخنرانی آنگلا مرکل در سال ۲۰۰۸ در پارلمان اسرائیل وجود دارد: «امنیت اسرائیل بخشی از مصلحت حکومتی (Staatsräson) آلمان است.» ایدة مرکل بعدها به سرعت به عنصری رسمی و اساسی در ساختار دولت آلمان تبدیل شد. در سال ۲۰۲۱ ائتلاف دولتی امپل در سند رسمی ائتلاف اعلام کرد: «امنیت اسرائیل مصلحت حکومتی ماست» و در روز پایانی تهاجم اسرائیل به ایران، مرتس یک قدم جلوتر رفت: «مصلحت حکومتی ما دفاع از موجودیت دولت اسرائیل است.» توضیحات بیشتر در مقالة هانو هاونشتاین در وب‌سایت مؤسسة رزا لوکزامبورگ: «Israels “Drecksarbeit” und die deutsche Staatsräson»، منتشرشده در ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵.

[3] طبق یک تئوری توطئة قدیمی، شهر بیله‌فلد وجود ندارد و ساخته‌وپرداختة رسانه‌هاست. این می‌تواند داستان خودِ آلمان هم باشد.

[4]  واژة کار کثیف به‌خصوص پس از انقلاب صنعتی در آلمان کاربردهای زیادی پیدا کرده است: با شکل‌گیری نیاز به مشاغلی دشوار برای پاکسازی و تفکیک زباله‌ها؛ مشاغلی که در جامعة آلمان قرن بیستم معمولاً مهاجرین ترک‌تبار حاضر بودند آن را بپذیرند. اما به تدریج معنای استعاری-اخلاقی دیگری هم برای این واژه شکل گرفت. مثلاً در جستجویی در آرشیو روزنامة اشپیگل با مقاله‌ای از سال ۱۹۷۹ دربارة اقدامات خشونت‌آمیز راستگرایان افراطی در دانشگاه مونیخ مواجه می‌شوم که نویسنده ادعا می‌کند سران انجمن دانشجویی راستگرا «کار کثیف» خشونت در دانشگاه را به «اراذل و اوباش» تفویض کرده‌اند.

[5] 6:30

[6] Jüdische Allgemeine

[7]   مقالة فیلیپ پیمان انگل با عنوان „Ein notwendiger Schritt“  در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۲۵ در همین نشریه.

[8]  داستان استر در عهد عتیق دربارة نجات دیاسپورای یهودی از سرکوب ایرانیان و انتقام از آنان است. این پیروزی در جشن پوریم نمایشی مناسکی پیدا می‌کند. عامل این نجات ملکه‌ای یهودی در دربار شاه ایران است.

[9] διασπορά

[10] برای توضیحات بیشتر فصل ۳۶ کتاب Theologie des Alten Testaments  نوشتة Konrad Schmid را ببینید.

[11]  مناظره را از اینجا ببینید: https://youtu.be/BSupL0reNKc?feature=shared

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه