متفرق شوید، اینجا چیزی برای دیدن نیست
1. دررهاییبخشی"قتل"
استعارهٔ "پول نفت را بر سفرهٔ مردم آوردن" در کنار با مزه بودن (که احتمالاً نیازمند توضیح است) توصیف ارزندهای از ژستی (gesture) که سیاست در ایران به میانجی آن فهم میشود، در خود دارد. ژست پدر متوقع و مستبدی که خانواده نیازمند درآمد اوست و اتکای به او دارد. از طرفی خانواده برای برخورداری از درآمد پدر (استفاده از پول سر سفره آمدهٔ نفت) باید صلاحیت خود را احراز کند. فرزندان باید حق فرزندی را بجای آورند و همسر هم باید تمثال " زن خوب فرمان بر پارسا" باشد. در این صورت است که همه چیز در جای خود است و آشفتگی زمانی حادث میشود که یکی از این اجزا از ایفای نقش خود سر باز زند. مثلاً وقتی فرزندان به استیلای تام پدر در توزیع لوازم حیات اعتراض کنند یا به نحوی از در مخالفت با سلطهٔ پدر درآیند. در دقیقهٔ اخذ این تصمیم، اتفاق مهمی روی میدهد. فرزندان بر آن میشوند که امر " تصمیم گیری " را، که متعلق به پدران است، از دست ایشان خارج کنند. پدران در قلمرو خودشان اصلاً عادت به نادیده گرفتن فرزندان دارند. در واقع در جهان پدرها، فرزندان اصلاً وجود ندارند. چرا که آن جا، محدودهٔ امور مهم است و فرزندان حداکثر موجوداتی متعلق به "اندرونی" یا اگر قدری دقیقتر صحبت کنیم " جهان اسباب بازیها " اند. اسباب بازی در این ماتریس، مفهومی است که به طرزخارق العاده ای همهٔ آن چیزی را که دنیای ما فرزندان را میسازد، نمایندگی میکند. یک ماشین اسباب بازی، از هر حیث کاملاً شبیه ماشینی واقعی ست و کودک احتمالاً فرقی میان آن و واقعیت قائل نخواهد بود. در عین حال ماشین اسباب بازی فاقد جوهر زهرآگین واقعیت است که برای دسترسی بدان باید "صلاحیت" (در این مورد گواهی نامهٔ رانندگی) داشت. همانطور که از آنجا که احتمالاً مردم "صلاحیت" لازم را برای تصمیم گیری برای خود ندارند، دسترسی آنها به هستهٔ واقعی "انتخاب" محدود شده است. بازی انتخابات به نحو جنون آمیزی متناوباً تکرار میشود اما از آنجا که در واقع چیزی "انتخاب" نمیشود، چیزی هم تغییر نمیکند. برای نیل به امر واقعی یا باید "صلاحیت" مورد نظر پدران را داشت یا مطابق آن اسطورهٔ فرویدی عمل کرد. یعنی تصمیم بر "قتل پدر". بنابراین اگر دنبال راهی برای سیاست ورزی راستین هستیم، به نظر سرنخ مفهومی آن را باید در این تعبیر کلیدی جست.
2: سیاسست ورزی 88 ای یا چگونه به اسباب بازیها جان ببخشیم
کانت در مقالهٔ " روشنگری چیست " عبارت درخشانی را در توصیف این پدیده میآورد: " روشنگری خروج از صغارت به تقصیر خویشتن است." به باور صاحب این قلم، 88 کوششی هر چند ناکام، برای خارج کردن سیاست از صغارتی البته خودخواسته بود. یعنی گذار از سیاست متعارف به نوعی سیاست مردمی. سیاست متعارف در واقع همان اصرار بر ابزارهایی نظیر انتخابات به هر صورت و قیمت ممکن و سپردن نمایندگی به سیاست مدارانی ست که مکانیزم های نظارتی پیشاپیش آنها را اخته کرده است. برنهاد آن، یعنی سیاست مردمی، آن کنش ورزی سیاسی ایست که سوژهٔ آن "مردم" اند. "مردم" به مثابهی نامی برای تمام حذف شدگان ومطرودانجامعه.
سیاست مردمی همان طلب فرزندان – فرزندانی که در جهان پدران کاملاً محذوفاند - برای برابری و تحمیل اراده به حاکمان است. در اینجا تعابیر "مردم" و "فرزندان" هر دو به یک خصلت سوژهٔ سیاسی (سوای حذف شدگی) اشاره دارند. هر دوی اینها از سوی حاکمان به فقدان "صلاحیت" برای شرکت جستن در "سیاست" متهم میشوند. لذا سیاست 88 را به نوعی میتوان نهضت " بی صلاحیتها " که نام برگزیدهٔ قدرت برای تودههای مطرود است، دانست. در این باره گفتار رانسیر در " ده تز در باب سیاست"روشنگراست:
"مردم که همان سوژهٔ دموکراسی – و از این رو سوژهٔ اصولی سیاست – است، مجموعه اعضای یک جماعت یا طبقهٔ زحمت کش نیست. مردم همان بخشی ست که بخشهای جمعیت را هر طور حساب کنیم، باز نسبت به آنها حکم متمم را دارد. همان بخشی که به اعتبار آن میشود، حساب و شمارش به شمار نیامده ها را با کل جماعت یکی گرفت."
3. پسا 88 وسیاستشرمومیل
تندبادهای پس از انتخابات 88، ناگهانیتر از آن سر رسید که به کسی فرصت تأمل بدهد. اصلاح طلبان، به عنوان نیروی اصلی درگیر در انتخابات که اقبال مردمی متوجهشان بود، ناگهان با دریایی از جمعیت مواجه شدند که در خیابانها، استیفای حقوقشان را مطالبه میکردند. چیزی که کاملاً خارق عادت سنت سیاسی در ایران بود و معمولاً افراد با اعلام نخبگان سیاسی (بخوانید پدران) دست به اعمالی این چنین میزدند. این همان دقیقهٔ به خصوصی بود در مقدمه بدان اشاره رفت و سیاست راستین از آن نزج میگیرد. این غافلگیری و فضای ملتهب بسیاری از ایشان را واداشت که حتی علی رغم میل خود گفتار و کردارشان را متناسب با شرایط جدید روزآمد کنند. به فراخور حضور مردم در خیابان، برخوردهای امنیتی و انتظامی با مردم و فعالان سیاسی نیز شدت گرفت که ذکر آن از حوصله و حدود این نوشته خارج است. این فضای پر تب و تاب تا 25 بهمن 89، یعنی تاریخ حصر رهبران اعتراضات ادامه یافت. اکنون که حامیان سیاست قتل پدر در محاصره بودند، مجال عرض اندام برای آن دسته از سیاست مدارانی پیش آمد که با ایدهٔ 88 موافق نبودند. در نظر ایشان باید با حفظ احترام پدر و تکریم او، سعی کرد بر جای او نشست. بنابراین مهم نیست انتخابات چیست و چه فلسفهای دارد یا این که رقیب در این بازی از چه امکانات تعیین کنندهای برخوردار است، بازی باید برقرار بماند. لذا ایدهٔ اساسی ایشان برای ادامهٔ راه سیاست پس از طوفانهای گذشته، " هم دستی با پدران " برای بازگرداندن اعتبار به جایگاه پدری (همان مکانیزم های رایج و البته فرسوده و کاملاً فرمال انتقال قدرت) بود. احتمالاً مهمترین حامی این دیدگاه در سپهر سیاسی ایران " سید محمد خاتمی " ست. از قضا، هم او بود که در انتخابات مجلس سال 90 – انتخاباتی که اصلاح طلبان درآن نامزدی نداشتند و گمان عمومی این بود که بنای هیچ گونه مداخلهای در آن را نداند- در شعبهٔ اخذ رایی در دماوند حاضر شد و رأی داد تا پروژهٔ آشتی با پدر را آغازیده باشد.
اما برای بازگشت به بازی صندوق رأی، یک مانع مهم دیگر هم بر راه بود و آن نوستالوژی حاضر در ذهن مردمی بود که تسخیر خیابان را تجربه کرده بودند. این نوستالوژی مدام در ذهن آنان خواهش تکرار آن خاطره را واگویه میکرد و احتمالاً به سختی میشد تودهای را که طعم چنین چیزی را چشیده ست، به تکرار فرآیندهای ملال آور گذشته برانگیخت.
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معاصر، مکانیزمی را شرح میدهد که آن را "سیاست شرم سار سازی میل " نام میدهد. نحوهٔ کار بدین صورت است که یکی از محصولات میل فرد میل گر را (مثلاً میل ادیپی زنای با مادر) نزد او حاضر میکنند و قبح آن را به او یادآوری میکنند تا نادم و پشیمان گردد. اما در پس این سرزنش اخلاقی، چیز عمیقی پنهان است. فرد در اثر مشاهدهٔ قبح میل خود، آماده میشود تا هر گونه فرمان صادره از ناحیهٔ مراجع اقتدار را بپذیرد. در اعمال این سیاست تلاش میشود تا میل ورزی سیاسی- اجتماعی فرد (مثلاً خواست برای دمکراسی یا انتخابات آزاد) به نحوی به مسائل خانوادگی- جنسی پیوند زده شود و از طریق آن هم فرد میل ورز و هم دیگرانی که شاهد فرآیند محاکمه یا اعتراف هستند را تحت تأثیر قرار دهد. بی دلیل نیست که در پروندهٔ اکثر متهمان سیاسی، اتهامات جنسی نیز به چشم میخورد.
رویهٔ دیگر استفاده از این مکانیزم، در گفتار اصلاح طلبان قابل رویت بود. در ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال 92، نوشتهها و سخنرانیهای ایشان پر شد از مذمت چیزی که ایشان " هیجان زدگی " و " ناشکیبایی " سیاسی میخوانند. تمرکز این تلاشها بر اشاره به نتایج مخرب اعتراض خیابانی و ایجاد احساس گناهکاری از چنین میل ورزیای بود. رد پای شرمنده سازی میل " تسخیر به خیابان" را به وضوح در تمام آنها قابل مشاهده بود. در اینجا محض نمونه، قسمتی از مصاحبهٔ سعید شریعتی، از اعضای جبهه مشارکت که در همان سالها با سایت پارلمان نیوز انجام شده ست، آورده میشود:
"
منظور از فشار از پایین راه انداختن مردم در خیابانها نیست. آقای حجاریان میگوید دمکراسی را از پایینترین سطوح اجتماعی، سازماندهی کنیم و شبکههای اجتماعی بسازیم که این شبکههای اجتماعی خود به خود به بدنه دولت تحمیل شده و مطالبات مردم را سازمان یافته میکند. لذا خود آقای حجاریان به عنوان اولین کار در شورای شهر علیرغم وجود کارهای فراوان، دنبال راه انداختن شورایاریها بود…. البته بگویم که از نظر عملیاتی هم برای فشار از پائین و هم چانه زنی در بالا ما دچار مشکل بودیم. در حالیکه ادبیات فربهای از ستیز داشتیم، هیچ ادبیات جا افتاده و روشهای مورد اتفاق برای سازش نداشتیم. هنوز هم که هنوز است نمیتوانیم جا بیندازیم که سیاست ترکیبی از ستیز و سازش است. مردم ایران ستیزش را خوب میفهمند اما با سازش کنار نمیآیند. اما برای تطبیق فشار از پائین با شرایط کنونی؛ باید گفت شرایط کنونی به هیچ عنوان فشار از پایین نیست. این تحمیل هزینههای سیاست ورزی به توده مردم است، یعنی مقاومت مدنی، کشیدن مردم به خیابان و خیابانی کردن سیاست "
یکی از عوامل شرکت گسترده در انتخابات سال 92، همین فرایند اخته سازی میل بود که به نظر با موفقیت انجام شده است. بنابراین انتخاباتی که از دولت 88، جوهر واقعیت در آن دمیده شده بود و پیرامون آن "ارادهٔ ملت " (چیزی که انتخابات قرار بود آن را نمایندگی کند) خود را ظاهر کرده بود، به وضع نخستین خود بازگشت. اتحاد برادران علیه پدر و برای برادری، با هم داستان شدن گروهی از برادران با پدر در چاه فراموشی افکنده شد. البته هنوز گاه گاه زمزمههای وسوسه انگیز آن از چاه به گوش میرسد.
ارسال دیدگاه