ضیافت نفرت، پروندهای در باب فاشیسم
مقدمه و معرفی
این پرونده در مسیر انتشارش واقعهای سخت مهیب را از سر گذرانده است. تنها چند روز پیش از انتشار، آن جنگی که متنهای این شماره در اصل بنا بود در حکم هشداری درباره نزدیکبودنش و همچنین خطر ظهور انواع رفتارهای فاشیستی در طی آن باشند شوربختانه رخ داد. بسیاری از مقالههای این شماره در حقیقت تلاش کردهاند تا با بحث دربارهی وجوه مختلف فاشیسم و جلوههای گوناگونش، زمینههای ظهور و بروز آن را آشکار سازند اکنون اما در طول بازه زمانی دوازده روزهی جنگ اخیر، ما بسیاری از این جلوهها را تاحدی بیواسطه در برابر خویش دیدهایم؛ از همدستی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون سیاسی با متجاوزان نظامی تا بعضی تجمعات ایرانیان خارج از کشور در دفاع از حمله نظامی به کشور و همچنین دردناکتر از همه تلاش عدهای برای مشروع جلوهدادن کشتهشدن مردم.
طبیعتا با برقراری آتشبس نسبی، ما در معرض این پرسش قرار گرفتیم که حال آیا باید انتشار پرونده را به تاخیر بیاندازیم و به بازبینی اساسی تمامی متنها باتوجه به اتفاقات رخداده بپردازیم یا اینکه این پرونده در همین قامت و سروشکل فعلی هنوز کفایت نسبی قابلقبولی برای انتشار دارد؟ تردیدی نیست که جنگ اخیر و وقایع رخداده در جریان آن شناخت ما را از آنچه حال دیگر راحتتر میتوانیم فاشیسم ایرانی بنامیماش بیشتر و کاملتر ساخته است اما باوجوداین از آنجا که تقریبا تمامی متنهای این مجلد تلاش کردهاند تا ظهور فاشیسم در ایران را از منظرگاهی ساختاری و در متن پویش تاریخی جامعه ایران در چند سال اخیر بررسی کنند و همچنین از آنجاکه دستکم تا زمان انتشار این پرونده هنوز عزم و ارادهای جدی مبنی بر ایجاد تغییراتی بنیادین و ساختاری در کشور دیده نمیشود بهنظر میرسد دعاوی و تحلیلهای طرح شده در مجموعه این مقالات کماکان بهاعتبار خود باقی هستند. جهانبینی، روحیه، اخلاق و کردوکار فاشیستی معلول انبوهی از عوامل و بحرانهای مادی است و تا زمانیکه این عوامل و بحرانها در کار هستند و ارادهای اساسی برای تغییر و تحول آنها پدید نیامده جنبش فاشیستی نیز حتی اگر در برههای بنا به اقتضائات در لحظاتی تضعیف شود بهسرعت خود را بازیابی میکند و با قدرتی بیشتر بازمیگردد. در سالهای اخیر متاسفانه صدای افرادی که بر عناصر ارتجاعی و فاشیستی وضعیت تاکید میکردند در میان هیاهوی بسیاری از خیالپردازانِ سرخوش از نزدیکی لحظهی انقلاب گم میشد. امیدواریم حال که بهواسطهی بروز نکبتبار این جنگ اخیر، حضور اینجاباشندهی نیروی فاشیستی بهبخشی از ادراک عمومی ما درآمده است انتشار این پرونده در شناخت وجوه مختلف ظهور فاشیسم و همچنین فهم سازوکارهای مقابله با آن گامی هرچند کوچک باشد.
فاشیسم معضلهای است که «انکار» قریب به شش سال پیش در پرونده شماره سوم خود نیز بهسراغ آن رفته بود و در آنجا هم این مساله بهتفصیل محور بحث قرار گرفته بود. با این تفاوت که در آن مقطع، رویکرد جمعی ما بیشتر ناظر بر بیم و امیدهایی بود که از خلال آن، خطرات در کمین ناشی از این پدیده، مورد تحلیل قرار گرفتهبود. از آن سال تا امروز انکار پس از انتشار پروندهها و مطالبی گوناگون، به سنت نوشتاری تحلیل وضعیت وفادار ماند و در کوران خیزش ژینا نیز با ترتیب دادن سلسله گفتگوهای انتقادی پیرامون خیزش «زن زندگی آزادی» به سراغ جمعی از روشنفکران رفته بود و حالا در پرونده حاضر به سراغ برخی پژوهشگران و تحیلگران رفته تا دوباره پدیده «فاشیسم» را بدل به مساله کند. درست در پاسخ به همان معمای تحلیلی پیشگفته و در بطن مناقشات جاری در فضای سیاسی ایران. جهتگیری پرونده حاضر اما اجمالا بر آن است که خطرات بالقوه پدیده «فاشیسم» در امتداد تحلیل آن سالها، حالا در ردای یک وضعیت فرمال اجتماعی، شاخ و برگهای خود را روز به روز، در فضای اجتماعی ایران امروز، گستردهتر از پیش وسعت بخشیدهاست. این جهتگیری کلی اما از مجرای انبوهی مطالعات نظری و میدانی، سربرآوردهاست.
مطالب پرونده حاضر با عنوان «ضیافت نفرت» اما قالبهای گوناگونی دارد. از مقالات تالیفی و جستار تا ترجمه مقاله و مصاحبه و ترتیب دادن مصاحبهای اختصاصی توسط هیات تحریریه انکار. مطالب پرونده حاضر، در آغاز به صورت یکجا منتشر شدهاست اما در ادامه، به فراخور و در فاصلههای زمانی مناسب، به صورت مستقل و یکبهیک نیز به انتشار خواهد رسید. باردیگر تاکید میکنیم که تمامی مقالاتی که در ادامه میآیند پیش از وقوع جنگ و درحدفاصل اسفند 1403 تا اواخر اردیبهشت 1404 نوشته شدهاند. مجموعه پیشرو، شامل 16 مطلب است.
**
در مقاله اول این پرونده با عنوان «فاشیسم و بحرانِ اقتصادِ سیاسی»، محمدحسین زارعی، به سراغ رابطه فاشیسم و بحران اقتصاد سیاسی رفته است. او در این یادداشت تلاش کرده تا خاستگاه و سرچشمة فاشیسم را در بحرانهای اقتصادِ سیاسی جستجو و با گریز به تاریخ، عوامل سیاسی و اقتصادی و تکنوکراسی که به صورت همزمان و درهمتنیده در خلق و آفرینش جامعة فاشیستی آلمان موثر بودهاند را واکاوی کند.
امیرحسین علیبخشی در مقالهای با عنوان «فاشیسم پیشرونده» اما با به کارگیری چارچوب نظری «کینتوزی» و در ارجاع به نیچه، شلر، آدورنو و هورکهایمر کوشیده تا نشان دهد، فاشیسم، کلیتی انضمامی است که خود را در قالب شوروشوق و نیرویی افسارگسیخته برای بهدرون خود کشیدن تمامی جهان و جهانیان بروز میدهد. عفونتی پیشرونده که هر شکلی از مخالفت و مقاومت در برابر خود را جز بهمثابه لوازم و ابزار فرخندهی تعالی و ارتقای خویش نمینگرد. دالهایی چون شرم، ارعاب، تهدید، توبه و ... در این مقاله به کار تحلیل برخی مصادیق انضامی فاشیسم همچون افغانستیزی و خشونتهای مجازی آمدهاند.
در مقاله بعدی با عنوان «روشنایی فریبنده؛ خوشبینی روشنفکرانه و سایههای فاشیسم»، الهام ذاکری کوشیده است تا با رویکردی انتقادی نسبت به اجرای سیاستهای نولیبرالی، اخلاقیات موفقیت و سوژههایی که تولید میکند، به نقش این سیاستها در تقویت گرایشهای اقتدارطلبانه بپردازد؛ سیاستهایی که عامل پیدایش انبوهی از سوژههای آرزومند شکستخورده هستند که خسته از جنگ دائمی با خویشتن، آمادهاند تا حق انتخاب و ارادهی خود را به یک شخصیت مقتدر واگذار کنند. از نظر او، بسیاری از روشنفکران در تحلیل جنبشهای اجتماعی، هژمونی اخلاقیات نولیبرال و سوژههای متأثر از آن را نادیده میگیرند.
تهمورث امیران نیز در مقالهای با عنوان «غلبه بر اضطراب بیمصرفی»، بر مواجههی روشنفکران با افکار عمومی در زمانهی راستگرایی دست گذاشته است. او در نوشتهای جستارگون، منظومهای از قطعاتی را گرد هم آورده تا منطق درونی و پیامدهای این مواجهه را آشکار سازد. امیران در این یادداشت با ارجاع نظری به کارل اشمیت و مفهوم افکار عمومی در مقام «هوراکشی مدرن»، تلاش کرده تا رویکرد برخی روشنفکران-سلبریتیهای این روزهای فضای سیاسی ایران را به لحاظ نظری به چالش بکشد.
در مطلبی دیگر با عنوان «صورتهای نوین فاشیسم و بیجا شدگی انسان مهاجر»، نوشته رز فضلی، بحث تجربهی مهاجران اهل افغانستان در ایران در محور بررسی قرار گرفته است. فضلی در این یادداشت با پیش کشیدن صورتهای نوین فاشیسم و با ارجاع به تجربههای جهانی، تجربه مهاجران افغانستانی در ایران را تحلیل کرده است. او معتقد است به حاشیهراندگی و نادیدهانگاری این دسته از مهاجران، صورت دیگری از فاشیسم و نوفاشیسمی است که سایه خود را بر تجربههای جهانی نیز گسترانده است.
فرشته طوسی نیز در مقالهای با عنوان «جنبش علیه جنبش» در تلاش بوده تا به این پرسش پاسخ دهد که آیا ماهیت یک رخداد را میتوان از پیامدها و تبعاتش متمایز دانست؟ او با ارجاع تاریخی به رخداد جنبش سبز و خیزش ژینا کوشیده تا نشان دهد وضعیت امروز با امتناع سازماندهی و نمایندگی و به محاق رفتن کنشهای جمعی، بدل به اتحادی پنهان برای تحقق بندگی جمعی شده است. او در این مقاله گریزی نیز به تحلیل محتوای برخی تولیدات هنری در بطن خیزش ژینا زده و بذر فاشیسم را در آنها جستجو کرده است.
در جستار دیگری با عنوان «شاخ و دُمی که ما بَزک کردیم» نوشته شیما وزوایی تلاش شده تا از منظر ارتباطاتِ سیاسی به نقش جامعه مدنی و رسانهها و رابطه آن با فاشیسم پرداخته شود. وزوایی کوشیده تا آشکار سازد که چگونه گفتمانی که امروز که ابر میلیاردرهای اقتدارگرا نه تنها تامین مالی فاشیسم جهانی را برعهده دارند، بلکه عاملان تثبیت و اجرای آن هم هستند، تغییر آن را در اذهان فرودستشدگان، به عنوان جماعتهای هدف فاشیسم اقتدارگرای مبتنی بر فناوری و کارآفرینی مشکل ساخته است.
در مقاله دیگر با عنوان «در رد و تمنای لویاتان ایرانی» نوشته پدرام امیریان، منظری تازه از حقوق عمومی برای به دست دادن فهمی ضد فاشیستی به بحث گذاشته شده است. نویسنده در این مقاله معتقد است که «فضای خالی سیاست» که در نتیجه پافشاری بر دوگانه تکیه عاطفی بر مردم از یک سو و مراقبت برای آلوده نشدن به شر دولت از سوی دیگر ایجاد میشود، درنهایت توسط یک اقتدار جایگزین، پر خواهد شد. او با بهرهگیری از چارچوب نظری بنیامین و لاگلین میکوشد تا با پیش کشیدن مفهوم «حقوق سیاسی»، تعادلی میان این دو بررقار سازد. ارجاع به رخداد جنبش سبز و به کارگیری مفهوم «وسایل صحنه علیه صحنه»، مفهوم محوری این یادداشت است.
امین زرگرنژاد در مقالهای دیگر به سراغ مائوریتسیو ویرولی رفته و مقالهای مفصل تحت عنوان «وطنپرستی جمهوریخواهانه» را ترجمه کرده است. ویرولی در این مقاله به تفاوت بین وطنپرستی جمهوریخواهانه و اشکال مختلف ملیگرایی پرداخته و معتقد است مشخصهی وطنپرستی جمهوریخواهانه شوروشوق است و ناظر بر پایبندی به اصول سیاسی جهانشمولی نیست که بهلحاظ تاریخی و فرهنگی خنثی هستند، بلکه پژواک تعلقخاطر به قوانین، قانون اساسی و شیوهی زیستن در یک جمهوری خاص است و برای قومیت اهمیت اخلاقی یا سیاسی قائل نیست؛ در عوض، به حُسن و اهمیت اخلاقی و سیاسی ارزشهای سیاسی شهروندی بهویژه برابری جمهوریخواهانه بها میدهد که همگی خصم قوممحوری به شمار میروند.
نیما اورازانی در مقاله ای با عنوان «آنچه آرنت ندید»، تلاش کرده تا از رهگذر نقد نظریهی پیشپا افتادگی شر هانا آرنت، پیوندی میان روانشناسی و جامعهشناسی برقرار کند. اورازانی ادعا کرده که این تلاش را از دو روش پیش برده است؛ یکی از طریق دفاع از این ایده که صورتبندیها و مفصلبندیهای غالب موجود در روانشناسی از سوبژکتیویتة انسان نابسندهاند و دیگری طرح پرسشهایی پاسخنایافته دربارة سوبژکتیویتة انسان.
گلرخ نفیسی نیز در تلفیقی از تصویرسازی هنری و متن با عنوان «بر شاخههای نازک»، تلاش کرده است که به پیوند فاشیسم و مسالهی فلسطین بپردازد که در وضعیت امروز ما به یکی از مهمترین مواجهات انسان کنونی با مفهوم انسانزدایی مبدل شده است.
ترجمه مقاله «رهبری دموکراتیک و دستکاری توده» از تئودور آدورنو توسط پارسا طاهری، از دیگر مطالب منتشر شده در پرونده حاضر است. آدورنو در این مقاله مفاهیمی چون دستکاری تودهها و پروپاگاندای حقیقت را در نسبت با اقتدارگرایی سنجیده و معنایی انضمامی و عمیق درباره مفاهیمی چون دموکراسی و رهبری، ارایه داده کرده است. زهرا مالمیر در مقاله ای با عنوان «همگان برابرند، مگر آنکس که «همه» نباشد»، به واکاوی تناقض بنیادین میان خواست برابری و امر فاشیستی پرداخته است. او تلاش کرده تا نشان دهد که چگونه تمایل به نظم، انسجام و یکدستی، در دل خود میل به حذف تفاوت و طرد دیگری را پرورش میدهد؛ و چگونه اخلاق، زمانی که به ابزاری برای سرایت رنج و تحمیل همارزی بدل شود، به ساحت فاشیسم گام مینهد.
مصاحبه اختصاصی انکار به کوشش مهدی پرنیانچی و آزاده فتحی با توماس وبر، استاد آلمانیتبار تاریخ و روابط بینالملل دانشگاه بن آلمان با عنوان «چند و چون فاشیسم امروز در جهان» نیز در تلاش بوده تا بر جنبههایی از گذشته و حال متمرکز باشد که بتواند به تحلیلی نهچندان منطبق بر کلیشههایی که شاید همگان از آن مطلع هستیم، نزدیک شود.
مقاله ای از آسترا تیلور و نائومی کلاین با عنوان «خیزشِ فاشیسمِ آخرالزمانی» توسط شاهرخ زبردست به ترجمه رسیده که در آن نویسندگان کوشیدهاند تا با ارتباط خاص میان فاشیسم و تفکرات آخرالزمانی را از بطن گفتارهای جهانی، استخراج کنند. نویسندگان معتقدند که قدرتمندترین افراد جهان در حال آماده شدن برای پایان جهان هستن و فاشیسم معمولاً دارای «عقده آرماگدون» است. به بیان دیگر، تمرکز بر غلبه بر دشمنان در نبردی نهایی و بزرگ. در مطلبی دیگر، مصاحبه آلبرتو توسکانو با نشریه «بحران و نقد» با عنوان «فاشیسم عصر ما» توسط شراره رخشان برای این پرونده ترجمه شده است. مصاحبهای خواندنی که توسکانو در پاسخ به پرسشهای گوناگون، اشکال مختلف راستگرایی افراطی در اروپا و جهان را واکاوی کرده و و اشکال پیچیده و تازهتر فاشیستی را به بحث گذاشته است.
ارسال دیدگاه