• ایران
  • 16th April 2025

مواجهه با رخداد

برای دانلود نسخه پی دی اف، اینجا کلیک کنید.

به‌جای مقدمه؛

«زن، زندگی، آزادی» و مخاطرات مواجهه

نویسنده: مجله انکار

 

خیزش «زن، زندگی، آزادی»، یکی از مهم‌ترین رخدادها در چند دهه‌ی اخیر بود. بعد از اعتراضات گسترده در جنبش سبز، «زن، زندگی، آزادی» هم در بخش وسیعی از جامعه پدیدار شد و بخش‌های مختلفی از کشور را دربر گرفت. اما، آیا اعتراضات 1401 یکپارچه بود؟ آیا تمام کسانی که در این خیزش حضور داشتند، تصوری یکسان از وضعیت در سر می‌پروراندند؟ به نظر می‌رسد که معناهای متفاوتی از آن تا کنون (بعد از گذشت حدود دو سال و نیم) تفسیر شده‌است. در این میان می‌توان گزاره‌ها و پرسش‌های مختلفی را بیان کرد: چقدر این خیزش پیروز شده یا شکست خورده‌است؟ چگونه ایده‌ی «مرد، میهن، آبادی» در دقایق و وضعیت‌هایی کاملا غلبه پیدا کرده‌است، مسئله‌ی زن و نحوه‌ی کنشگری او، به چه میزان مورد بحث و جدال قرار گرفته و عمومیت پیدا کرده‌است؟ شکل نمایندگی و بازنمایی به چه نحوی در این خیزش واکاوی شده‌است؟ سازماندهی افقی و عمودی چگونه و از طرف چه کسانی به چالش گرفته شده‌است؟ دیاسپورا و نسبت داخل و خارج چرا مورد تردید قرار گرفت و این‌که چگونه این خیزش از یک اعتراض حول مسئله‌ی حجاب و مسئله‌ی زن به خواستی مبنی بر دگرگونی ساختار رسیده‌است؟ به همین خاطر زمانی که از «زن، زندگی،آزادی» صحبت می‌کنیم، باید مدام از خودمان بپرسیم، از کدام «زن، زندگی، آزادی» حرف می‌زنیم؟ چرا که پاسخ به این پرسش‌ها، ما را به معناهای متمایزی از این خیزش می‌رساند.

به نظر می‌رسد که پاسخ به این سوالات را نمی‌توان به‌آسانی داد. در میانه‌ی خیزش «زن، زندگی،آزادی» بود که مجله‌ی انکار با یک فقدان بزرگ در وضعیت روبه‌رو شد. این‌که، چه کسی یا چه کسانی قرار است نشانه‌های موجود در وضعیت را واکاوی کرده و بتوانند نسبت ما را با آنچه که روی‌داده‌است، شفاف‌تر کنند؟ چگونه باید در میدانی کنش عملی و عینی کرد، در حالی که نمی‌توانیم نسبت خود را با آنچه که روی‌می‌دهد، مشخص کنیم؟ «زن، زندگی،آزادی»، خیزش مهمی بود که بسیاری از مناسبات اجتماعی را تغییر داد. توانست در ذهنیت‌ها شکافی ایجاد کند که تا قبل از آن، وجود آن غیرقابل تصور بود. در سازوکارهای خانوادگی و عرف اجتماعی نسبت به مسئله‌ی زن، به شکل تازه‌ای موجودیت داد. تمامی این سویه‌ها غیرقابل انکار است و در این شکی نیست که تحولات و دگرگونی اجتماعی مهمی را رقم زد.

اما از سویی، میدانی که بسیاری از ایده‌هایش؛ توسط کنشگران و افرادی در حال نمایندگی و مصادره است که هیچ پیوندی با آن نمی‌توان برقرار کرد، به چه شکلی قرار است امتداد پیدا کند؟ اگر امکان‌ها و انسدادها را در طول مسیر نتوان شناسایی کرد و کسی نباشد که بتواند اندکی عریان‌تر، شکاف‌ها، تردیدها و شورمندی‌ها را در هم بیامیزد و بتواند از آنچه که می‌گذرد، صحبت کند، چگونه می‌توان رخدادها را فهم کرده و در صورت تکرار آن، به مداخله در آن پرداخت؟ در نهایت، پرسش اساسی این است که چگونه می‌توان با فقدانی که بسیاری از سوژه‌های سیاسی را متاثر کرده‌است، مواجه شد و آن را توصیف کرد؟ چراکه به نظر می‌رسید پژوهشگرانی که تعداد آن‌ها به کمتر از انگشتان دست می‌رسید، تحلیل‌هایی از وضعیتی که در آن قرار گرفته بودیم، ارائه داده‌اند.

 این عدم توصیف دقیق شرایط موجود، چگونه در آینده می‌تواند ما را در وضعیتی قرار دهد که هیچ‌گاه تصورش را هم نکرده‌ایم؟ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر ما را بر آن داشت تا تلاش کنیم در میانه‌ی رخداد، در هنگامی که نسبت میان نظر و عمل، بیش از پیش از هم گسسته‌شده بود، به سراغ کسانی برویم که تا قبل از این خیزش، در معنای بین‌الاذهانی، شاید نام روشنفکر و پژوهشگر را به دوش می‌کشیدند و در آن وضعیت، هنوز نسبت دقیق خود را با آنچه می‌گذشت، به صورت صریح آشکار نکرده بودند. البته این به معنای سکوت این افراد ضرورتا نبود، به نظر می‌رسید این فیگورها، هنوز امکان، توان یا قصد مواجهه‌ای انتقادی را تا کنون نداشته‌اند و در متن‌هایی که پیش از این صحبت‌ها منتشر کرده بودند، تنها به توصیفی امیدبخش از وضعیت در وهله‌ی اول بسنده کرده بودند.

 به همین خاطر هم بود که گفت‌وگوهای انکار فراتر از گفت‌وگوهایی بود که شاید به صورت کلیشه‌ای، رایج است. مجله انکار تلاش داشت که ایده‌های منطقی هر کس را، تا آنجایی که در توانش است، در نسبت با انتهای منطق خود فرد مصاحبه‌شونده، به صورت منسجم بشکافد و بتواند زوایای مختلف تحلیل او را شناسایی کند. به همین خاطر هم مواضع مصاحبه‌گرها، پنهان نیست و این مجموعه‌ی پیش رو را به پرسش و پاسخ‌هایی مبدل کرده‌است که به معنای واقعی می‌توان گفت، «گفت‌وگو» در این میان رخ داده‌است. چرا که پرسش‌هایی مطرح نشده‌است که در خلا رها شده و نسبتی میان آن‌ها نتوان پیدا کرد. پرسش‌ها در نسبت با پروژه و مواضع هر روشنفکر-تحلیلگر و پژوهشگر متفاوت است و نحوه‌ی به چالش کشیدن آن‌ها هم، به همان نسبت، مسیری متمایز را در پیش گرفته‌است.

شاید اولین چالشی که در رابطه با این مجموعه ایجاد شود، این باشد که هیچ‌کس انتظار ندارد که بتوان در میانه‌ی رخداد، تحلیل‌ها و واکاوی‌های عمیقی در نسبت با وضعیت، انجام داد، اما آیا این بدین معناست که در مواجهه با لحظه‌ی رخداد، می‌توان منفعل بود؟ به نظر می‌رسد در ارتباط با این تردیدها، از چند مفهوم مشخص در این رابطه باید صحبت کرد.

قدسی شدن خیزش

هر اعتراضی که رخ می‌دهد، هاله‌ای از تقدس حول آن شکل می‌گیرد و امکان هرگونه مواجهه‌ای را از تحلیلگر سلب می‌کند، تنها پژوهشگر و روشنفکر زمانی می‌تواند به سخن دربیاید که بتواند چشم‌اندازی پیروزمندانه از وضعیت فعلی ارائه کند، هر گونه نفی و نقد آنچه که در آن به سر می‌بریم، منجر به طرد روشنفکر شده و او را کنار می‌زند. این شاید خود مبدل به یک مکانیسم شود که در درون خود تناقض‌آمیز است اما به نظر می‌رسد که این مکانیسم کار می‌کند. (چرا که کار روشنفکر گفتن واقعیت است.) ذهنیت همگانی به این سمت حرکت می‌کند که آن چیزی که در لحظه خواهان آن است، ضرورتا حقیقت نیست. آنچه که منجر به یک اعتراض جمعی شده‌است، رانه‌هایی را طلب می‌کند که مختص به خویش است. هر رانه‌ای که به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، منجر به توقف در اعتراض و شورمندی جمعی شود، شاید از منظر اجتماعی و سیاسی باید هم پس زده شود. اما مسئله‌ی اصلی اینجاست که چگونه می‌توان هنگامی که یک رخداد، خیزش، اعتراض یا جنبش در حال وقوع است، نسبت به ابعاد آن هوشیار بود و در نسبت با شرایط، کنش‌های دیگری را اتخاذ کرد. به همین دلیل است که شاید با هراس‌نداشتن از به پرسش کشیدن وضعیت، بتوانیم هاله‌های تقدس را کنار زده و به صورت مشخص راجع به آنچه که هست و فکر می‌کنیم بهتر است باشد، به صورت جمعی صحبت کنیم. این جمعی صحبت‌کردن تا آنجایی که امکان دارد باید بی‌پروا رخ دهد تا بتواند مازاد سیاسی و اجتماعی را در نسبت با آینده ممکن کند.

مسئولیت روشنفکری و اکنون

بسیاری از مسئولیت روشنفکری صحبت کرده‌اند، از اینکه در جهان امروز، روشنفکران دیگر نمی‌توانند مرجعیتی برای پیوند بین مردم و جامعه باشند. این موضوع را بسط داده‌اند که روشنفکران کلاسیک از بین رفته‌اند و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جای آن را گرفته‌اند. این مسئله به نظر می‌رسد غیرقابل انکار است که جهان جدید مختصات خاص خودش را دارد، با جهان‌های گذشته ماهیت متفاوتی دارد و دیگر نمی‌توان از آن فرمی صحبت کرد که در ارتباط با روشنفکران می‌توانستیم فهم کنیم. اما آیا روشنفکران به واقع مرده‌اند؟ یا عده‌ای خواهان مرگ آن‌ها هستند؟

  جایگاه روشنفکران و نظریه‌پردازان هم، بیش از پیش مورد هجمه قرار گرفته‌است، بسیاری در این دهه‌ی اخیر تلاش کرده‌اند تا عامدانه، هر گونه جایگاه روشنفکری را از بین ببرند. به روشنفکران انگ و اتهام بزنند، تلاش کنند که ایده‌های آنان را کم‌اهمیت بشمارند و هر گونه موجودیت آنان را بیهوده قلمداد کنند. فضایی که به دنبال این است که هر چه بیشتر مردمی توده‌ای، منفرد و جدا افتاده را تولید کند و از شکل‌گیری مردمانی که تحت تاثیر فضای رسانه‌های غالب قرار نگیرند، هراس دارد. این شکل از آنچه که در دهه‌ی اخیر رخ داده‌است، به دنباله‌ی وضعیتی است که بازگشت به گذشته‌ی پرشکوه را طلب می‌کند و از هر آنچه رنگ برابری و آزادی‌خواهی بدهد، گریزان است. اما از سوی دیگر، به نظر می‌رسد آن به اصطلاح روشنفکرانی همچنان در بین بخشی از مردم، به رسمیت شناخته می‌شوند که هم‌نوا با آنان، گرایشاتی دارند که وضع موجود را به همین شکل و تنها با رنگی دیگر، بازشناسی کرده و مخاطبانشان آن را مصرف می‌کنند. گرایشاتی که در آن، «مرد، میهن، آبادی» هر چه بیشتر موجودیت دارد. پدرسالاری را همچنان به نوعی مشروعیت می‌دهد و در ایده‌های بدیلش، روابط سلطه را بازتولید می‌کند و ارباب جدیدی را جست و جو می‌کند. به همین خاطر، روشنفکران و تحلیلگرانی که به نوعی بر علیه این وضعیت واپسگرایانه تلاش می‌کنند، بیش از پیش هم، به حاشیه رانده می‌شوند.

تلاشی برای پیوند نظر و عمل

«تلاش ما در انکار بر آن بوده‌است تا ضرورت پیوند درونی نظریه و کنش را راهنمای مسیرمان قرار دهیم چراکه معتقدیم نظریه بدون پیوند با واقعیت موجود چیزی بیش از لفاظی پایان‌ناپذیرِ لذت‌آلودِ بی‌حاصل نیست و از سوی دیگر فعالیت نیز بدون نظریه گم‌شدن در راهی‌ست تاریک و کور».

پاراگراف بالا، بخشی از متنی است که نشریه انکار در بخش «درباره‌ی ما» منتشر کرده‌است. فقدان این شکل از اندیشیدن چیزی نیست که به آسانی بتوان آن را پر کرد. در زمانه‌ای که میانجی‌های موجود برای فهم بهتر وضعیت روزبه‌روز از بین می‌رود، نیاز به پاسخ‌دادن به این پرسش هم بیشتر می‌شود که چگونه می‌توانیم به توصیف و تبیین وضعیت خود بیندیشیم؟ و آیا این اندیشیدن می‌تواند منفک از عمل باشد؟ مسلم است که نمی‌تواند منفک باشد. در میانه‌ی انبوهی از مطالبی که به صورت انتزاعی یا تنها در صورت بسیار خرد و انضمامی (که قابلیت تبدیل به امر کلی را ندارد) به تحلیل شرایط موجود می‌پردازند، این شکل از کنش و رفت و برگشت بین نظریه و کنش، بسیار سخت و طاقت‌فرساست. انکار هم تصور نمی‌کند که توانسته‌است به این نوع از مواجهه، دست پیدا کند، اما تلاش دارد که در این مسیر خود را امتداد دهد. چرا که هیچ غایتی در نهایت وجود ندارد و همین راه است که خود به عنوان غایت می‌تواند متصور شود.

به همین خاطر هم در ادامه‌ی مطالب، ترجمه و پرونده‌هایی که تا آن زمان انکار منتشر کرده بود، سعی شد که با این شکل از گفت‌وگوهای به نسبت چالش‌برانگیز، خلا و فقدان موجود در فضای تحلیلی را اندکی پر کند. در همین راستا است که هر کدام از این گفت‌وگوها منتشر شد و حالا بر آن شدیم در یک مجموعه‌ای جدا، بار دیگر تمامی این مصاحبه‌ها را منتشر کنیم. البته که می‌توانستیم این مجموعه را هرچه بیشتر گسترش دهیم و قطعا افرادی در این میان جا مانده‌اند، اما تصور کردیم که به این میزان می‌توان بسنده کرد و شاید با خواندن تمامی این گفت‌وگوها و بررسی وضعیت اکنون، به تحلیلی حداقلی از آنچه که پشت سر گذاشتیم رسید؛ بخشی از  اشتباهات و پیروزی‌ها را عمیق‌تر فهم کرد و در مسیر، تفکر انتقادی را پررنگ‌تر دنبال کرد.

اولین گفت‌وگوی این مجموعه حدود چهار ماه بعد از خیزش «زن، زندگی ،آزادی» منتشر شده‌است و آخرین آن نوزده ماه بعد. به همین خاطر ترتیب انتشار در این مجموعه را هم، به ترتیب زمان گفت‌وگو مرتب کرده‌ایم که در فهرست مطالب می‌توان تمامی آن‌ها را مشاهده کرد. امیدواریم از پس گذشته‌ای که پر بوده‌است از آرزوهایی که در نیمه‌ی راه مانده‌اند، آینده‌ای گشوده شود که فروبستگی‌های اکنون را کنار زده و بتواند تمامی ما را در مسیری قرار دهد که امتداد آن را نه فقط تخیل که محقق کنیم.

 

 

 

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه