• ایران
  • 22nd November 2024

معترض؛ روایت ناظری با چشم های بسته

برای دانلود نسخه پی دی اف، اینجا کلیک کنید.

بیش از یک ماه از زمانی که همه چیز در اذهان ما متوقف شد، می­گذرد. صحنه‌های جان دادن و جان به در بردن انسان‌ها حتی نظاره هم نشد. سیاست در خیابان به عرصه­ی منازعه‌ای بدل شد که حتی چشم تماشاگرانش هم کور شده بود. حالا اما می‌توان برگشت و به لحظاتی نگریست که از نگاه همه دور مانده است. می‌توان به عکس­ها یا روایت­هایی خیره شد که در پس پشت آن‌ها پر از علامت سوال است. سوال­هایی که شاید هر کسی تنها درون خود بتواند به آن جواب بدهد، چراکه بلند پرسیدن آن هم هراس‌انگیز است. اما این انسان­هایی که حالا به ماه گذشته نگاه می­کنند، چگونه می­توانند اتفاقات رخ داده را درون خود بازخوانی کنند؟ چگونه با آنچه که روی داده می­توانند مواجه شوند؟

 با هر رخدادی، جهان هر انسانی تغییر می­کند. رویدادها بدون ترحم به جهان ما حمله می‌کنند و ما توان رویارویی با آن‌ها را یک‌باره به دست نمی‌آوریم، اما هر بار این بدن و تن انسان است که می­تواند قربانی این تغییر در اذهان دیگر انسان­ها باشد. رخداد می­تواند خلأ‌ای را عیان سازد که به هیچ بخشی از وضعیت تعلق ندارد اما ضرورتا در همه­ی آن‌ها گنجاده شده است. ویرانی همزمان که در درون ما آشوبی به پا می­کند، امکان­های جدیدی را هم ایجاد می­کند. نمی‌توان انکار کرد که از دل فاجعه، گاه مسیر­های تازه­ای هم رویت می­شود که تا پیش از آن نادیده گرفته شده است. در کنار این اما فاجعه، انسان‌های متفاوتی هم نسبت به گذشته­ی خود پدیده آورده است. سوژه­هایی که اکنون خودشان را می‌توانند نسبت به آنچه که گذشته است، بازآفرینی کنند.

انسان معترض در مواجهه با آنچه که می‌خواهد بر او سلطه پیدا کند، شکل پیدا می­کند. توامان هم مقاومت می­کند و هم سرکوب می­شود، هم تحت انقیاد قرار می‌گیرد و هم نمی­گذارد که روابط قدرت به صورت یک‌طرفه بر او اعمال شود. فرد معترض می‌خواهد تسخیر کند و همزمان بدنش مورد هجوم تمامی روابط قدرتی است که چه به صورت آشکار و چه به صورت پنهان در حال حفظ و بازتولید وضع موجود هستند. مردم معترض در بعضی از کشورها به صورت عریان سرکوب می­شوند و در بعضی دیگر، ساز‌و‌کارهای طرد و حذف به صورت هوشمندانه‌تری عمل می­کنند. تعداد کشته‌ها و بازداشت‌شدگان در هر کشوری در هنگام اعتراضات نشان‌دهنده­ی این است که چگونه یک سیستم با فرد معترض به صورت نهان برخورد می­کند و تا چه حد امکان بروز به یک کنش اعتراضی می­دهد. فرد معترض اما به صورت ناگهانی پدیدار نمی­شود. انباشت طرد و سرخوردگی و جدال‌های مستمر هر فرد با خودش مسیر­های دیگری به وجود می­آورد، یکی از راه­ها این است که این بار در خیابان اعتراض کند. او می­تواند از طریق خاموش کردن ماشین در وسط یک اتوبان این کار را انجام دهد و یا اجتماع در یکی از میدان­های شهر را آزمون کند.

انسان معترض در شیلی و هنگ کنگ، روز­ها و ماه­ها در خیابان سنگر می­گیرد، برای مقابله با پلیس به دوستانش آموزش می­دهد و متوقف نمی­شود. در فلسطین حتی کودکان هم معترضند، سنگ پرتاب می­کنند و در کلاس­های درس خود از نظامی می­گویند که سرزمین آن‌ها را اشغال کرده است. فرد معترض نمی­خواهد که باز هم فرمان‌بردار باشد. می­خواهد هنجارهای رفتاری را پس بزند و به گونه­ای دیگر زیست کند. این زیست می­تواند تنها لحظاتی میسر شود. اما این تجربه­ی به گونه­ای دیگر زیستن، درون این فرد معترض، حیات دیگری می­یابد. حیاتی که می­تواند تبدیل به یک مقاومت مستمر درون فرد شود و یا از دیگر سو، سرکوب آنچنان پیشی بگیرد که هراس و ترس در ناخودآگاهش جلوتر از مقاومت حرکت کند و باعث عقب‌نشینی او شود.

در تمامی این روزهای اعتراضات با افرادی مواجه بوده­ایم که در میدان کنش اعتراضی حضور داشته­اند. این انسان­ها بعد از این روزها نسبت به جهان پیرامونشان و وجودشان، احساس دیگری دارند. کسی که مرگ را در نزدیکی­اش لمس کرده باشد، دیگر نمی­تواند به صورت عادی به زندگی­اش بازگردد. کسی که تحقیر را بر روی دوش خودش حمل کرده و کتک خورده است، فردی که خشمش را دائم دارد فرو می­خورد، کسی که دوستانش پیش چشمش بازداشت شده­اند، دیگریِ بزرگی درونش شکل می­گیرد که به راحتی کشته نمی­شود. این انسان­ها نمی­توانند در همان فرآیندی تصمیم­گیری کنند که در روز­های گذشته و قبل از اعتراضات آبان ماه اینکار را می­کردند. جهان آن‌ها برای کنش عوض شده است.

زمین بازی گاهی به صورت خطرناکی تغییر می­کند. در ذهن بعضی از این افراد معترض، کنش مسالمت­آمیز تبدیل به امری پیش پا افتاده می­شود و روز‌به‌روز گسستشان با کنش­های خشونت‌پرهیز بیشتر می­شود. در ذهن بعضی دیگر کنش به امری مذموم تبدیل می­شود و هراس آنقدر غالب شده و قدرت حاکمیت آنقدر غیرقابل تصور به نظر می­آید که دیگر فرد منفعل می­شود و از هر آنچه که مربوط به این گذشته است فرار می­کند.

اینجا با انسان­هایی رو‌به‌روییم که هر یک با فقدانی رو‌به‌رو شده­اند. یکی با فقدان فرزند و همسرش، دیگری با فقدان عزت نفسش و فرد دیگر با فقدان قدرت اراده­ی شخصی‌اش. این فقدان زمانی می‌تواند خودش را بیش از پیش به رخ بکشد که تبدیل به فقدان هراس هم می­شود. نه ترس هست و نه شجاعت. دیگر هیچ احساسی نمی­تواند جای این دو قرار بگیرد. خلأ وضعیت درونی، اینجا خودش را نمایش می­دهد.

اما در زندگی جمعی همه تلاش می­کنند که در یک تصمیم از قبل گرفته شده و بین‌الاذهانی، فقدان را انکار کنند و به زندگی ادامه دهند. اما هر روز که در سطح شهر می­چرخند، زمانی که راه می‌روند، به قاب عکس­ها که نگاه می‌کنند، تلویزیون را که روشن می­کنند، در احضاریه­ها­یی که دریافت می­کنند، واقعیت در قامت ظلمی عریان به آن‌ها گوشزد می­شود، دست آن­ها را می­گیرد و دوباره وارد زندگی­ای بدون تخیل می­کند.

تاریخ دوپاره‌شده

انتخابات ۱۳۸۸ و اتفاقات پس از آن، نقطه­ی عطفی بود که فعالین سیاسی و مدنی زیادی از دل آن بیرون آمده­اند. جنبش سبز عمر به نسبت طولانی­ای داشت و مردم زیادی را در شهرهای بزرگ با خودش همراه کرد و اکنون نیز امتداد آن با خوانشی جدید هنوز هم قابل رویت است. سوژه­های سیاسی که از پس این حضور در خیابان خلق شدند، نوع کنشگری منحصر به خود را دارند و در این سال‌ها نمود و بروز خودشان را داشته‌اند. جنبش سبز باعث شد که سوژه­های سیاسی‌ای شکل پیدا کنند که سیاست مردمی را بفهمند. اما آنچه که ۸۸ را متفاوت می­کند، «ما»‌ی جمعی است که قبل از آن شکل گرفته بود. هزاران هزار نفری که در خیابان­ها قبل از انتخابات و شکل­گیری جنبش سبز حضور داشتند و بعد از اینکه نتیجه­ی انتخابات اعلام شد، در یک سازماندهی فراگیر و ناخودآگاه معترض شدند. اما در اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ این «ما» از قبل شکل نگرفته بود. درست است که بی­عدالتی اجتماعی، تحریم­ها و اقتدار­گرایی روز افزون، زمینه­ی مشترکی ایجاد کرده بود که هر فرد جان‌به‌لب‌رسیده­ای را با شنیدن افزایش ناگهانی و شبانه­ی قیمت بنزین به خیابان می­کشاند، اما چون سازماندهی جمعی وجود نداشت، پس مواجهه هم برای مردم و هم برای حاکمیت به صورت ناگهانی اتفاق افتاد و از آن‌جایی که حاکمیت تحمل و ظرفیت هیچ‌گونه انتقادی را نداشته و ندارد، پس به سرعت باید اعتراضات جمع می­شد. وضعیت‌های این‌چنینی، معمولا پیوستگی خودشان را با قبل و بعد از خود به سختی می­توانند ادامه بدهند، مگر با بیرون آمدن سوژه­هایی منحصر به خود.

اطرافمان حالا پر شده است از افرادی که با میل به مهاجرت بیشتر، خشم بیشتر و اندوه بیشتر زندگی می­کنند و این توامان شده است با میل به تغییری بزرگ، میل به اتحادی همگانی و میل به همدلی بیشتر. انسان­هایی که در این نوسانات متناقض احساسی تصور می­کنند تنهایند و این تنها زمانی است که هیچ قدرتی نمی­تواند احساسات و تفکرات آن‌ها را کنترل کند.

در این میانه اما هر انسان معترضی تبدیل به یک سوژه­ی معترض نمی­شود. هر مفهومی از سیاست متضمن مفهومی از سوژه است که در هر مورد سوژه­ای خاص است. سیاست پیوسته از خلل دوره­هایی از سوژه­ سازی و سوژه‌زدایی گذر می­­کند و سوژه‌ها همواره بر طبق هویتی که بر آنان تحمیل شده و یا هویتی که برای خود می‌آفرینند، عمل می­کنند.

در همین راستا سوژه­ی معترض زمانی ساخته می­شود که مقاومت درون فرد نهادینه شود و توانسته باشد که هراس درونی­اش را مدیریت کند و به فقدان­هایش آگاهی داشته باشد. او کنشگری را نه تنها نفی نمی­کند که سعی می­کند راهی برای آنچه که می­خواهد بشود، باز کند. تخیلش به او امکان صبر و مقاومت می­دهد و می­تواند در فعالیتش استمرار داشته باشد. اما اینکه از چه ابزار و روشی برای این کنش بهره می‌برد، در طی فرآیند مشخص می­شود.

حالا باید دید از انسان­های بعد از ۹۸ چه سوژه­هایی ساخته می‌شود و آیا از دل این میدان سوژه­های سیاسی معترضی بیرون می‌آیند یا نه؟ آن دانش­آموزانی که همکلاسی­هایشان از مدرسه بیرون رفتند و دیگر برنگشتند و یا دانش‌آموزانی که بازداشت شدند، هرآنچه که نادیدنی بود را به یک‌باره لمس کردند. آن‌ها با قدرت، مردم، سیاست، منازعه، شورش و خشونت به صورت توامان برخورد کردند.

باید با چشمان باز دید که دانش­آموزی در رباط­کریم، پیرمرد مذهبی همسایه، همکلاسی دانشگاه و همکاری در خارج از کشور، چگونه بعد از این تبدیل به سوژه­­ی معترضی می‌شوند که مقتضیات خاص خودش را دارد.

 

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه