تعلیق سوژهٔ سیاسی
میدانهای پراکتیس جمعی سیاسی میتوانند به صورتهای مختلفی ساخته شوند و از دل آنها هم سوژههای متنوعی زاده میشوند. اما مساله اینجاست که چگونه میتوان این میدانهای مختلف پراکتیس جمعی سیاسی را شناخت و فهم کرد؟
از بعد انقلاب ۵۷ ِ تا اواسط دههٔ ۹۰، میدان ممکن پراکتیس جمعی سیاسی غالباً حول انتخابات شکل گرفته و انتخاباتها در نقش بزنگاههایی بودهاند که بسیج عمومی، اعتراض و جنبش سیاسی حول آنها پدید آمده است. این بسیج عمومی لزوماً به سمت مشارکت در انتخابات نبوده است، در واقع چه تحریم کنندگان و شرکت کنندگان، سالها در این میدانِ کنش در حال ساختن بازی سیاست بودهاند و این نقاط هم بسیار تعیینکننده به نظر میرسیده است. سوژههای سیاسی برای تعیین وضعیت خود در نسبت با انتخابات بسیج میشدند و به بیان کلیتر، هیچکس نمیتوانست، نسبت خودش را با صندوق رأی تعیین نکند. این تعیین کنندگی، کارزارهای اعتراضی به وضع موجود یا فضاهایی موقت برای ابراز وجود فراهم میکرد. فضاهایی که در آن همهٔ نشانههای معمول زندگی روزمره، اعم از سلطه یا تبعیض، به حالت نیمهتعلیق در میآمد و نوع دیگری از مواجه با کلیت نظام سیاسی برساخته میشد.
مثلاً اینکه در دوم خرداد ۱۳۷۶، به چه کسی رأی داده میشد، خودش نشانهای بود برای مخالفت با وضع موجود. انتخابات در آن بستر تاریخی این معنا را به خود گرفت که مردم بتوانند صدای اعتراض خود را در آن به صورت معنادار و مدنی بلند کنند. این وضعیت در ۱۳۸۴ به گونهای دیگر خودش را نشان داد، گروههای سیاسی مختلف، در مواجه با این انتخابات، رویکردهای مختلفی را برگزیدند و در نتیجه این انتخابات تبدیل به یکی از مقاطعی شد که شکافهای علنی بین جریان دانشجویی و احزاب سیاسی رسمی اصلاحطلب در آن زمان پدیدار گشت و جریان دانشجویی مسیر دیگری را پیش گرفت. در واقع اعتراضهایی که حول این انتخابات شکل گرفت، باعث شکلگیری قطببندیهای جدیدی شد و مرزبندیهای سیاسی جدیدی نیز ساخته شد که اثرات آن هنوز هم قابل مشاهده است.
به خاطر همین خوانشها، به طور کلی انتخابات در ایران معنایی قدسی داشت و تصور بر این بود که مشارکت در فرآیند انتخابات میتواند نوع دیگری از حکمرانی و نحوهٔ سیاست ورزی را بین دولت و ملت، شکل دهد. در واقع انتظار عمومیای که حول هر انتخاباتی شکل میگرفت، باید شکلی ساختارشکنانه و انتزاعی به خود میگرفت تا بتواند بسیج عمومی گستردهای بسازد. هر رأی به مثابهٔ نوعی کنش حداکثری شناخته میشد و انتظار برای تغییرات کلان را در ذهن مردم دامن میزد. گویی لحظهٔ موعودی وجود داشت که قرار بود با مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات فرا برسد.
جنبش سبز در این میان مهمترین و شاید تنها جنبش سیاسی بود که حول انتخابات در ایران رخ داد. ساختارهای بسیجکنندهای که قبل از انتخابات ۸۸ به دلیل انباشت مطالبات متعدد و این نوع نگاه به انتخابات پدید آمده بود، بعد از آن انتخابات را تبدیل به یک جنبش سیاسی کرد. این جنبش سیاسی تلاش داشت تا دولت اقتدارگرا را به عقب براند و بتواند شرایط «تعلیق انتخاباتی» را ادامه دهد تا بتواند خواستهاش را محقق کند.
از دل این رخداد، سوژههای سیاسی متنوعی هم زاده شدند که هرکدام به نوعی با این وضعیت مواجه میشدند. سوژههایی که از میدان پراکتیس جمعی سیاسی بعد از دوم خرداد زاده شده بودند، در مواجه با ۸۸ سنخهای متفاوتی بودند. [۱] برای سنخ اول، خرداد ۸۸ و جنبش سبز نه به مثابهٔ ابزاری برای اعتراض به نتایج انتخابات و تغییر شمارش آرا، بلکه به مثابهٔ یک کنش فینفسه شناخته میشد، چراکه برای آنها نفس تسخیر خیابان و بازگشت مردم به خیابان پراهمیت تلقی میشود.
سنخ دوم از سوژههای سیاسی، جنبش سبز را ابزاری برای بیان اعتراض به نتایج انتخابات تصور میکرد و انتخابات را همچنان به مثابهٔ میدان اصلی کنش خود در نظر میگرفت و میخواست از این جنبش برای اعتراض خود به روند شمارش آرا بهره ببرد. برای این گروه به نظر میرسید که بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶، این انتخابات ۱۳۸۸ است که جناحبندیهای جدید را سامان میدهد و صورتبندی سیاسی متفاوتی را رقم میزند. در حقیقت برای آنها که ۱۳۷۶ را هم تجربه کرده بودند، ۱۳۸۸ در ادامهٔ مسیر ۱۳۷۶ معنا پیدا میکرد.
و سوژههای سنخ سوم کسانی بودند که خرداد ۸۸ و حوادث پس از آن را هم به عنوان ابزار تغییر فرض میکردند و هم ۸۸ را همانند سنخ اول فینفسه واجد ارزش میدانستند. این سوژهها در واقع همانطور که برایشان حضور در ۲۵ خرداد نماد یک بسیج عمومی غیرخشونتآمیز بود، نماد یک تجربهٔ جمعی منحصر به فرد هم بود که برای بسیاری از این سوژهها نه قبل از آن و نه بعدش تکرار نشده است.
در امتداد این فرآیندها، انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ هم از راه رسیدند. علیرغم حضور تعداد زیادی از سوژههای سیاسی برخاسته از دل تجربهٔ ۸۸ در این دو انتخابات، اما بسیج سیاسیای حول آنها شکل نگرفت و انتخابات برای بسیاری از آنها صرفاً حول تغییر مدیران میانی و برورکرات معنا پیدا کرد.
البته که به نظر میرسد در بین عموم مردم باز هم نوعی نگاه قدسی به انتخابات حاکم بود که دوباره منجر به سرخوردگی فراگیر شد، اما در بین سوژههای سیاسی یک فرآیند قدسیزدایی کم کم شکل گرفته بود. در واقع نحوهٔ مواجه با انتخابات برای این سوژههای سیاسی تبدیل شد به یک شکل از سیاست ورزی بوروکراتیک و حداقلی که هدفش نهایتاً تنها تغییراتی در لایههای میانی قدرت بود. تغییراتی که بتواند از منزویسازی بیشتر ایران جلوگیری کند و ضمن آن سوژههای سیاسی بتوانند خودشان را دوباره بازسازی درونی و بیرونی کنند. به همین دلیل بود که اقتصادسیاسی در اینجا آگاهانه به حاشیه برده شد. چون که هدف تنها برونرفت از ویرانی در سطوح اولیه بود.
روایت پیش رو
وضعیت انتخابات پیش رو اما کاملاً متفاوت است. از یک سو رشد نهادهای موازی و و صلبتر شدن ساختارهای سیاسی به گونهای محسوس درآمده است و از سوی دیگر به نظر میرسد با توجه به جنبشها یا اعتراضات پراکندهای که از دی ماه ۹۶ به این سمت شکل گرفت و در آبان ۹۸ و دی ماه ۹۸، به گونههای دیگری خودش را نشان داد، ما شاهد نوعی دیگر از بسیج عمومی هستیم و این بار صندوق رأی نه تنها امکانهای گشودهای را ایجاد نمیکند که حتی بازی کردن در زمینی مثل انتخابات، ممکن است باعث شکلگیری دوبارهٔ فرآیند انتظار-سرخوردگی برای بخشی از مردم شود.
امکان شکلگیری جنبشی حول این انتخابات وجود ندارد. فرقی نمیکند که این جنبش معطوف به دادن رأی باشد یا عدم شرکت در آن. وضعیتی که نمیتواند و نمیخواهد بخشی از مطالبات جامعه را نمایندگی کند، نه ابزاری برای تغییر است و نه میتوان حوالیاش امکانهای سیاستورزی به گونهای دیگر را سازمان داد. ممکن است که جنبشهای اجتماعی یا سیاسی که در آینده رخ میدهند با انتخاباتها هم تلاقی کند، اما خود این بزنگاه انتخابات، نمیتواند مازاد سیاسی دیگری برای سوژههای سیاسی داشته باشد. وقتی صندوق رأی و آنچه که از دلش بیرون میآید، نتواند برای عدالت و معیشت مردم و یا جمهوریت و آزادی حتی به صورت حداقلی پاسخی بدهد، دیگر کسی هم به دنبال رأی داده شدهاش نمیگردد.
به همین خاطر است که باید به صورت آگاهانه نسبت به صندوق رأی یک گسست سیاسی را سامان داد. در این گسست سیاسی، سوژهها دیگر خودشان را با شرکت یا عدم شرکت معنا نمیکنند. سوژههای سیاسی دیگر از دل اعتراض یا جنبش به این وضعیت هم متولد نمیشوند، بلکه این سوژههای سیاسی به دنبال فرمها و امکانها و میدانهای پراکتیس جمعی سیاسی دیگری دوباره ساخته میشوند. در واقع با گسست از آن میدان قبلی است که تازه میتوان امید داشت که سوژههای جدیدی هم از دلش بیرون بیایند. سوژههایی که شاید شباهت نزدیکتری با سوژههای سنخ اول در مواجه با رخداد ۸۸ داشته باشند.
حالا ما باز به نوع دیگری در شرایط «تعلیق سیاسی» به سر میبریم، همه چیز گشوده است و همزمان هرگونه امکانی ناممکن به نظر میرسد. جنبشها یا اعتراضات اجتماعی و سیاسی از هر گوشهای سر برمی آورند، اما پراکنده و مقطعی هستند. میانجیهای سیاسی و اجتماعی در حال فعالیت هستند اما نمیتوانند پیوند مستمری با جامعه برقرار کنند. سوژههای سیاسی جدیدی هم از این تعلیق هنوز سر بر نیاورده، اما در حال شکلگیری هستند. هر چیزی که تصور
نمیکنیم ممکن است اتفاق بیفتد و هرآنچه که منتظرش هستیم، ممکن است هیچوقت محقق نشود. اینجاست که باید مختصات وضعیت جدید را شناسایی کرد و دوباره در آن جای خود را پیدا کرد.
یادداشت:
۱-این سنخها برگرفته از مصاحبه با جمعی از فعالین سیاسی بعد از انقلاب است که در راستای جمع آوری داده برای پایان نامهام انجام داده بودم.
ارسال دیدگاه